Get Mystery Box with random crypto!

برای خودم...💕

Logo of telegram channel barayekhodam29 — برای خودم...💕 ب
Logo of telegram channel barayekhodam29 — برای خودم...💕
Channel address: @barayekhodam29
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 2
Description from channel

You can view and join @Barayekhodam29 right away.

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2021-03-14 09:45:27 دیدی که سخت نیست تنها بدون من؟!
دیدی که صبح میشود شبها بدون من؟!
این نبض زندگی بی وقفه میزند
فرقی نمیکند با من ،بدون من...
دیروز گرچه سخت،امروز هم گذشت..
چیزی نميشود فردا بدون من...
14 views06:45
Open / Comment
2018-02-03 22:23:19 همه آدمای زندگیتون قابل جایگزینی نیستن...
حواستون باشه کی رو میرنجونین...



@barayekhodam29
149 views19:23
Open / Comment
2018-02-03 22:21:58 سال ها طول کشید تا یاد بگیرم که آدم ها را نباید رعایت کرد،
بلعکس جایی که فهمیدید این جا آخر راه است،
جایی که تشخیص دادید این آدم آن آدمی که می پنداشتید نیست،
باید بگذارید و بروید....
از گوشه و کنار هم نه...از وسط آن آدم باید رد شوید...
ط
وری که رفتن شما را به وضوح ببیند....
باید بدون خداحافظی بگذارید و بروید...
باید بدون خرج کردن معجزه ی نگاه آخر بگذارید و بروید!



@barayekhodam29
144 views19:21
Open / Comment
2018-01-13 20:18:31 اولین باری که کسی را که خودم عشق می‌نامیدم از دست دادم هرگز فراموش نمی‌کنم . صبحِ روزِ بعدش انتظار داشتم به بیرون که می‌روم هوا پس باشد،درخت‌ها خمیده باشند،طبیعت گریه کند و همه‌چیز بد باشد . امّا خب!هرگز اینطور نبود؛صبحِ روزِ بعدش همه‌چیز عادی بود،هوا اصلاً پریشان نبود،تِمِ پاییزیِ خودش را داشت،برگِ درخت‌ها به قدرِ کفایت می‌ریختند،کاج‌ها استوار و بی‌خیال سبز بودند،هوا اصلاً پس نبود،بادِ محفوظانه‌ای هم می‌وزید و اتفاقاً ویروس سرماخوردگی-اگر ویروسی داشته باشد- می‌پراکند!
صبحِ روزِ از دست دادنش،یک چیزی از درون داشت از بدنم کنده می‌شد . خیالات نبود؛واقعاً حس می‌کردم یک چیزی دارد از درونِ بدنم کنده می‌شود و انقدر دردناک بود که انتظار داشتم هرکس مرا می‌بیند از رنگ و رویِ پریده‌ام بفهمد که یک چیزی از درون دارد از من کنده می‌شود . امّا خب در آینه دیدم که چهره‌ام مثل همیشه است و اصلاً هم رنگِ رخساره از هیچ سرّ درونی خبر نمی‌دهد . حتی چشم‌هایم هیچ حرفی نمی‌زد و هیچ حسی را منعکس نمی‌کرد.
صبحِ روزِ از دست دادنش،استاد، هیچ از سختیِ درسی که می‌داد کم نکرد و یا کلاس را جهت همدردی و کمک زودتر تعطیل نکرد.
صبحِ روزِ از دست دادنش هیچ صبحِ خاصی نبود . هیچ اتفاق خاصی نیفتاد . همه‌چیز سرِ جایِ خودش بود؛نه هوا پس شد،نه باران آمد، نه طوفان شد،نه درخت‌ها مردند،نه آدم‌ها دستِ همدردی بر شانه‌ام گذاشتند و نه هیچ چیز دیگر!
صبحِ روزِ از دست دادنش هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دوام بیاورم،هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به زندگی برگردم،هرگز فکر نمی‌کردم که بتوانم دوباره از تهِ دل بخندم امّا حالا که نگاه می‌کنم،می‌بینم که قوی‌تر از آن چیزی هستیم که خودمان گمان می‌کنیم. آنقدر قوی هستیم که حتی وقتی یک چیزی دارد از درونمان کنده می‌شود هم صورتمان رنگِ خودش را حفظ می‌کند؛به خودش سیلی می‌زند و رنگِ خودش را حفظ می‌کند . آنقدر قوی هستیم که حتی چشم‌هایمان،چشم‌های وراجی که همیشه پته‌ی ما را رویِ آب می‌ریزند هم می‌توانند فردای روزِ از دست دادنمان سکوت کنند!
فهمیده‌ام که از دست دادن اصلاً پروسه‌ی عجیبی نیست،فقط دردناک است؛و دردناک بودن هم اصلاً عجیب نیست فقط غم‌انگیز است؛و غم‌انگیز بودن ...
و آه! غم‌انگیز بودن....

#پویا_رفیعی
@barayekhodam29
142 views17:18
Open / Comment
2017-12-25 18:36:03 تا اون موقع زیاد از خانواده دور نشده بودم و حالا قرار بود به مدت چند سال برای تحصیل به یه شهر دیگه سفر کنم.
توی اون سن و سال آدم پر از اتفاقات و حواشی مختلفه و پدر و مادر من هم نگران بودن نکنه بی راهه برم.
نگرانیشون رو تا لحظه ی آخر حس میکردم تا اینکه دقیقا وقت خداحافظی دم پله های قطار مادرم نگاهم کرد و گفت پسرم... ما به تو اعتماد داریم، برو بسلامت.پدرم هم با فشردن پلک هاش روی هم حرف مادرم رو تایید کرد و دیگه اون نگرانی توی چشمهاشون حس نمیشد.
تمام راه داشتم به این جمله فکر میکردم...عجب حرفی زد مادرم، عجب قفلی زد به دست و پام.
تمام مدتی که توی اون شهر از خانواده دور بودم و تنها زندگی میکردم، توی همه ی موقعیت هایی که برام بوجود میومد و باعث میشد بی راهه برم، همین جمله ی مادرم یادم می افتاد و یه نه بزرگ توی ذهنم شکل میگرفت.
میدونی چیه رفیق
لازمه یه وقتایی آخر حرفامون به اون کسانی که باید، بگیم...من به تو اعتماد دارم.
باور کن همین یه جمله مثل یه قفل و زنجیرِ محکم، دست و پای آدم رو توی موقعیت های مختلف میبنده تا چشم و دل و فکر و پا خطا نره.
بجای بددلی و بی اعتمادی و افکار منفی همین یه جمله رو، تفکرِ اعتماد رو به معنای واقعی توی حرفامون و دلمون بگنجونیم... .
قبول دارم بعضیا تعهد توی هیچ رابطه ای براشون مهم نیست اما خب هر آدمی یه وجدان بیدار داره
بیا سعی کنیم مثبت فکر کنیم راجع به هم و در مواقعی که قراره دلمون آشوب بشه و منفی بافی کنیم و آرامشمون از دست بره و در نهایت دچار اختلاف بشیم،
بگیم فلانی...
من به تو اعتماد دارم...
.
#علی_سلطانی
@aliii_soltaniiii



@barayekhodam29
100 views15:36
Open / Comment
2017-11-24 22:27:14 تو مدرسه فقط اون میدونست ساق پای راستم زخم شده. اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود. چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد !
یادم نمیاد سر چی! یادم نمیاد کی مقصر بود!
فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی میکردیم، وسط فوتبال وقتی داشتم شوت میزدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد. کاری به توپ نداشت، اومد که زخمم رو بزنه! زخمم دوباره تازه شد. دوباره درد و درد و درد ...
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم، ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه! زخمم کجاست.
هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست. نذار بفهمه چی نابودت میکنه. شاید یه روز زخم شد رو زخمت !
زخمت رو، دردت رو واسه خودت نگه دار. مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش. اونا میتونن با یه حرف، با یه کنایه، با یه خاطره، کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه ..
دوباره تو میمونی و درد و درد و درد ...


#حسین_حائریان


@barayekhodam29
98 views19:27
Open / Comment
2017-11-24 19:59:28 براي نذر كردن حتما نبايد خيلي هزينه كنيم ... نباید خیلی پول داشت...
هیچ وقت فکر کرده اید که میتوان تعریف نذر کردن را تغییر داد!
مثلا بجای پول .... میتوانید برای مدت معین هیچ چیز را دور نریزید و حتی خرده نان را هم برای گنجشک ها بریزید.
میتوانید نذر کنید تا یک ماه هیچ جا آشغال نریزید و اگر کسی ریخت آن را بردارید و آن را در سطل زباله بریزید.
میتوانید نذر کنید تا چهل روز آب به اندازه نیاز مصرف کنید.
میتوانید نذر کنید تا چهل روز ریا نکنید. از کارتان نزنید. دروغ نگید.
میتوانید نذر کنید تا چهل روز به کسی تعارف بی جا نکنید. راجع به زندگی خصوصی دیگران پرس و جو نکنید.
میتوانید نذر کنید تا چهل روز با واقعیت ها زندگی کنید. مثلا تا زمانیکه از صحت چیزی مطمین نیستید آن را پخش نکنید. یا برای کسی تعریف نکنید.
میتوانید نذر کنید تا چهل روز چراغ اضافی را خاموش کنید.
میتوانید نذر کنید یک هسته میوه کنار خیابان بکارید و تا سبز شدن آن، از او نگهداری کنید.
نذر کردن فقط قیمه و مرغ و گوشت بخاطر چشم و هم چشمی نیست.
میتوان نذر کرد..انسان بودن را...
و اگر این متن رو نشر بدي آدمهاي بيشتري ميتونن انسان بودن رو نذر كنن


@barayekhodam29
93 views16:59
Open / Comment
2017-11-24 18:37:26 #تلنگر

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻘﻮﯾﻢ روی دیوار ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ، بعد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺘﺖ...
ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻭ ﻣﯽﺑﯿﻨﯽ که ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﯿﻒ ﻧﯿﺴﺖ..!
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺍﺗﻮ ﮐﺸﯿﺪﻩ و ﻏﺒﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻤﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﯼ، ﮔﺮﺍﻥﺗﺮﯾﻦ ﻋﻄﺮﺕ ﺭﺍ هم ﺍﺯ ﺟﻌﺒﻪ ﻣﯽﺁﻭﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﭘﺎﺷﯽ...
ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﻧﮑﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﮑﺎﻧﯽ ﻭ همه را ﺧﺮﺝ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﮐﻨﯽ.ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺎﻧﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﺻﺒﺢ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ! ﻟﻄﻔﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ!!
و ﯾﮏ ﺭﻭﺯ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯼ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ، ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﯿﻒ نبوده و ﻧﯿﺴﺖ...!


@barayekhodam29
84 views15:37
Open / Comment
2017-11-11 11:05:04 من همونم که هرشب یادش میره چقد دوسش نداری و دوباره عاشقت میشه!


#برای_خودم


@barayekhodam29
75 views08:05
Open / Comment
2017-10-19 10:19:13 انقدر تنهایی فیلم دیدم؛
تنهایی رفتم بیرون؛
تنهایی غذا خوردم؛
سعی کردم خودم تنهایی حال خودمو خوب کنم...
ک یکی دیگه که میاد تو زندگیم؛حس میکنم اضافه ست...

# برای_خودم

@barayekhodam29
89 views07:19
Open / Comment