2023-04-17 12:31:41
یادمه
روی سکوی مترو بود
شب بود
سرم پایین بود و بقیه با هم حرف می زدن
تو هم نظرتو در مورد موضوع گفتی
همیشه می دیدم که بهم نگاه میکنی نمیگم قصدی داشتی ولی کم هم نگاه نمی کردی ولی من همیشه فرار میکردم
تا این که بالاخره خودمو راضی کردم اون شب
گفتم همین یه بار
سرمو آوردم بالا
اولین چیزی که دیدم دو تا تیله مشکی بود
مثال قند فریمان
همونجا بود که دوتا قند چشمات تو قلبم حل شد
دیگه نتونستم کاری کنم
دیگه نمیتونم کاری کنم
خواستم که برگردم ازین راه نه یک بار بلکه بارها ولی وقتی قند تو چایی حل میشه دیگه مزه چایی عوض شده
کاریش نمیشه کرد حتی اگر برعکس هم بزنی دیگه قندا درسته برنمیگردن بیرون از چایی
داستان منم همینه راهی ندارم
باز اونجا میشه یه چایی دیگه ریخت
اما من میتونم یه قلب دیگه بذارم تو سینه ام؟ ، نه
اما عیب نداره من تو کشتن خودم خیلی ماهرم
به هرکس و هر چیز زورم نرسه به خودم خوب میرسه
سخته خیلی سخته ولی از پسش بر میام
میمیرم و زنده میشم ولی از پسش برمیام
چون چاره دیگه ایی ندارم
به قولی میگه
چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری غلط میگفت
خود را کشتم و درمان خود کردم
@CaptionKhaas
4.7K viewsM A S O U M E H , 09:31