نمایشنامه‌ی #چیستا که از زندگی زنی به همین نام به قلم #نادر_برهانی_مرند نوشته و کارگردانی شد و من بازیش کردم… زندگی‌اش کردم…
کاری که جایزه‌ی بازیگری اولین دوره‌ی جشن بازیگر از داورانی بزرگ و استاد برایم به ارمغان آورد
به گمان من آن اجرا برای هر چهار بازیگر نمایش:
اتفاق عجیبی بود…
ما عجیب کنار هم زندگی کردیم تا این نمایش و اجرای سخت برصحنه شکل گرفت…
هنوز روزی که نادر سر تمرین آمد و بعد از چند روز تلاش سخت و تلخ پایان‌بندی نمایشنامه را آورد از خاطرم نرفته…
هنوز صدای هق‌هق دوستان «چیستا» در شبی که به دیدن اجرا آمده بودند در گوشم هست و نگاهِ گرم و غریب‌شان بعد اجرا و جمله‌ی:
خودش بودی… خود چیستا با همان لحن غریب….
.
از روزی که نادر بهم پیام داد که نمایشنامه چاپ و به من تقدیم شده مدت زیادی گذشت…
امروز که همدیگررا دیدیم و کتاب را بهم داد و نامم را در برگ اغازین دیدم قلبم فرو ریخت…
صادقانه و با تمام قلبم اعتراف می‌کنم این قدرشناسانه‌ترین حرکتی بود که در طول ۳۱ سال بازیگری، کسی برایم بی‌آن که بدانم و بخواهم برایم انجام داده… به پاس تمام عشق و‌انرژی صادقانه‌ایی که برای جان بخشیدن به اثرش هزینه کردم…
