پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد که تواناییام از قوت بازوی تو بود زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود هیچ کس آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود #فروغی_بسطامی 766 views11:00