تمام روز رها شده چون لاشه ای بر آب به سوی سهمناک ترین صخره پیش | 🔸فروغ_فرخزاد🔸
تمام روز رها شده چون لاشه ای بر آب به سوی سهمناک ترین صخره پیش می رفتم به سوی ژرف ترین غارهای دریایی و گوشتخوارترین ماهیان. و مهره های نازک پشتم از حس مرگ تیر کشیدند...
نمی توانستم دیگر نمی توانستم صدای پایم از انکار راه بر می خاست و یاسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود و آن بهار ، و آن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت با دلم می گفت: "نگاه کن! تو هیچگاه پیش نرفتی؛ تو فرو رفتی."