🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

دهکده سرگرمی

Logo of telegram channel hob_village — دهکده سرگرمی د
Logo of telegram channel hob_village — دهکده سرگرمی
Channel address: @hob_village
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 4
Description from channel

سلام 😁
ما برگشتیم ...
اینبار بهتر از قبل
و با موضوعات گوناگون و جالب
جوک.....😂😂😂
معرفی بازی و برنامه.....📱💻
داستان.....📙📘📗📕
کلیپ.....🎞📽🎥
و...
ادمین ها
@vanguard_boy
@miladyasinasl
ادمین تبادل : @abmin_channel
Bot : @hob_village_bot

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2017-09-23 18:11:47 ##این کانال دیگر فعالیت ندارد.به کانال جدید ملحق شوید...##
T.ME/Tip_Top_Boys
380 viewsι†'$ ʍε..., 15:11
Open / Comment
2017-09-16 11:26:43
‌ تدارک شیطان پرست‌ها برای لباس سوگواری محرم

طراحی لباس عزا با ۳ علامت شیطان ‌پرستی

دست دارای ۲ شصت
رز سفید
یک ‌چشم بالای رز

اطلاع‌رسانی کنید ....
395 viewsι†'$ ʍε..., 08:26
Open / Comment
2017-09-02 21:40:05 توجه

قطعا شنیدید که حدود ۶ میلیون اکانت اینستاگرام هک شده.
گروهی از این هکرا هم اعلام کردن که این اکانت ها رو در دارک وب به قیمت ۱۰ دلار می‌فروشند که این اکانت ها شامل یوزر پسورد ، ایمیل و شماره تلفن میشود...
پس برای امنیت بیشتر همین الان پسورد اکانت خودتون رو عوض کنید تا از نفوذ هکر ها به اکانتتان جلوگیری بشه...
مثال :
از کاراکتر های &+#@×$ و ... استفاده کنید...
از کلماتی استفاده کنید که هیچ ربطی به اسم یا اطلاعات مربوط به اکانت شما نداره...

¢H@rge_65$##extr3me
لطفا اطلاع رسانی شود...

اسکی هم نرید لطفاً...

@Tip_Top_Boys
@Tip_Top_Robot
185 viewsι†'$ ʍε..., 18:40
Open / Comment
2017-08-27 13:14:14 تیتر های مهم ورزشی:

ابرار ورزشی:استارت استقلال پشت در های بسته
كی روش:برای كسب پیروزی به كره آمده ایم
پور غلالمی سرمربی تیم جوانان ایران شد
اكبر پور:بعد ازمنصوریان هیچ كس جرأت نمیكند سرمربی استقلال شود
حسن یزدانی ناخدا وناجی كشتی به گل نشسته كشتی



ایران ورزشی:كی روش كره راجدی میگیریم
یارك جی سونگ :ایران شبیه یك تیم اروپایی است
پرسپولیس بخشی از طلب ژوزه را فراهم كرد
قوچان نژاد :درآستانه ٣٠سالگی فقط به فوتبال فكرمیكنم
پاسخ كادر فنی به انتقادها:ربیع خواه در پرسپولیس مثل كانته برای لستر



استقلال جوان:
تعطیلی لیگ و فرصت ویژه برای آبی پوشان استقلال شبیه پلاسكو نخواهد شد

داستان ناكامی استقلال...اختلاف

روانخواه: مشكل استقلالشباهت مهاجمانش است

كیانوش رحمتی:اگر استقلال نتیجه نگرفت

همسر پور حیدری:قهرمان نه اما استقلال دوباره جان میگیرد

پیروزی:
دیروز پاس ندادن امروز پیشنهاد های اغوا كننده تمركز منشا رابه هم نزنید

ای. اف. سی
:منشا فوق تعویضبرانكو بود


نوراللهی به تبریز نرفت هفته سرنوشت ساز برای هشت محبوب

اسكوچیچ:دریافت بیعانه بیست درصدی از استقلال؟!تایید نمیكنم

وضعیت مسلمان بررسی میشود برانكو دلواپس مهندس

وحشت عربستانی ها از قدرت پرسپولیس فحاشی به ربروف بعد از انتقاد سران الاهلی


گل:خبر:مذاكره با مربی خارجی استقلال مذاكره ای در كار نیست

مهندس پرسپولیس مصدومیتش جدی است و امروز مشخص میشودبه الاهلی میرسد یانه شوك مسلمان:؛

امروز جلسه هیئت مدیره منصوریان رأی اعتماد را درجیب دارد

هدف:

كره ای ها در تدارك یك انتقام اساسی از كی روش و تیمش مشتات هنوز اذیت میكنه

علیمنصور استارت زد انگار نه انگار

دالیچ مذاكره با استقلال را تایید كرد منتظر پیشنهادات بهتر هستم

كیروش :ایران باتوفان های ویرانگری روبرو است

خبر ورزشی:

قدردانی منصوریان ازحمایت شاگردانش واقعا میخواستم بروم به خاطر شما ماندم

از دالیچ اصرار از استقلال انكار استقلال با زلاتكو دالیچ تماس گرفت

دیوار ها سر خط حمله خراب شد استقلال دنبال خرید مهاجم جدید

خبر بد برای كی روش سردار مصدوم شد

گل محمدی جو تراكتور را در تیم های دیگر تجربه نكردم

احمد زاده با گل های طارمی و منشا اشك الاهلی را در می آوریم




پایان
منتظر خبر های بعدی باشید

@armanjoin
232 viewsآرمان تاجی, 10:14
Open / Comment
2017-08-09 10:25:11 چند روزی نیست که بهش نزدیک شدم،یعنی اول اون بود که خودش رو لوس کرد،برعکس همنوعانش که من ازشون میترسیدم فرار میکردم اما این با جرات تونست بمن نزدیک بشه،منم بهش نزدیک شدم دیگه نمی ترسیدم تو چشماش نگاه میکردم انگار برق التماس بود،نشستم و بهش غذا دادم،مامانم میگه کوچیک بودی گربه داشتی اما من که یادم نیست گفت گم شد ،کوچلو بود خیلی دوسش داشتی،حالا بعد چند سال من باز یه گربه پیدا کردم ،چند روز همیشه لب ایون منتظر میموند براش غذا ببرم،یا توی حیاط بدو بدو سمتم میاد،چقد نزدیک میشد ... 
اما الان چند وقت گذشته دیگه کنار ایون نمیاد،با صدای میو میو سمت من نمیاد،چون یه روز بهش غذا ندادم...
حالا با میو میو هرکسی سمتش میره،اما حکایت بعضی آدماست،بهت نزدیک میشن،دلبسته میشی ولی بعد که سیر شدن میرن و گرسنگیشون رو جای دیگه تامین میکنن.این همون قصه ی پر درد هوسه... 
من الان دیگه از گربه ها نمیترسیدم،چون میوی من باعث شد ترسم از بین بره،شاید قصه ی بعضی آدما هم همینطوره میان تا تجربه بشن تا ترس ما بریزه ،تا قوی تر بشیم...

#ناشناس
#داستانک

@hob_village
174 viewsآرمان تاجی, 07:25
Open / Comment
2017-08-09 10:24:16 دلتنگ بودم
خیلی
بیشتر از آنکه حتی حوصله شعر را داشته باشم.

با عکسش صحبت میکردم،
و مدام نگاهم به عکس بود.

به خودم آمدم و دیدم عکس فایده ای ندارد،
باید هرطورشده عطرش را بو بکشم!
باید خود خودش را ببینم تا آرام شوم.

ولی اگر او نمیخواست چه؟!

دست از پا درازتر برمیگشتم
خسته و دلتنگ که بودم،
دلشکستگی هم رویش ...

اما دل را به دریا زدم و رفتم ایستگاه اتوبوس محلشان
همان جا منتظر نشستم تا بیاید و ببینمش
در همان مدت کوتاه یک غزل هم برایش سرودم
که 
با یک غزل تازه به سراغ تو رسیدم ...
اتفاقا شعر خوبی هم شد.

هی باخودم میخواندم و مرور میکردم که دیدمش اول شعر را بخوانم یا سلام و حال و احوال پرسی کنم؟

در همین افکار بودم که از دور دیدمش که می آمد.

خوشحال شدم،
چشمم برقی زد که مطمعنم همه فهمیدند ..

بی اراده لبم میخندید.
هر چه میخواستم لبخندم را جمع کنم تا کسی متوجه نشود بدتر بیشتر میشد.
تازه فهمیدم معنای در پوست خود نگنجیدن را ...

ناگهان همه برخاستند.
با خودم گفتم چه صحنه باشکوهی همه به احترام عشقم به پا شدند. اماصدایی ازجمعیت گفت اتوبوس آمد!

نزدیک و نزدیکتر شد،
هم اتوبوس هم او ...

من جلوتر رفتم به سمت مسیرش که مرا ببیند و با این اتوبوس نرود.

اما او انگار مرا ندید و سوار شد و رفت.
ولی حیف جا برای نشستن نبود و سر پا از پنجره بیرون را میدید
اما اینجا هم مرا ندید.
انگار که من میله‌ای از بدنه آن ایستگاه بودم ...
به همان شدت سرد !

همان جا نشستم،
سیگار دودمیکردم و باخودم میگفتم:
شاید حالامرانبینی ...
یا ندیده بگیری!؟

اما مطمنم سالهابعددلت برای این دیوانگی هایم تنگ میشود.

آن موقع است که این صحنه ندیدنت را هزاربار در ذهنت مرورمیکنی و مرا میبینی ...!

شاید الان برایت با میله سایه بان ایستگاه اتوبوس یکسان باشم.

اما مطمنم بعدها برایت جز بهترین خاطراتت خواهم شد
چه باشم و چه نباشم ...!
#arman-taji

#داستانک

@hob_village
148 viewsآرمان تاجی, 07:24
Open / Comment
2017-08-09 10:22:51 همسایگی ما پیرزنی زندگی میکرد که همیشه تنها بود.یه روز رفتم حیاطشون واسه بازی ، دیدم وای یک عالمه لواشک گذاشته رو ایون که خشک بشه. منم خیلی شکمو بودم رفتم و شروع کردم به ناخنک زدن، یکدفعه از پُشت چنان ضربه ای بهم زد که اشکم سرازیر شد.گفتم : ببخشید بی بی حالا یکم لواشکه دیگه. (همه تو محل بی بی صداش میزدن).نگاهی از نفرت بهم کرد و گفت : بدو برو خونتون کم حرف بزن بدو تا گوشتو نبریدم.من تو اون سن بچگی خیلی زیاد ترسیدم و پا به فرار گذاشتم شاید روزها طول کشید تا حالم بهتر شد. بی بی دوهفته بعد با کلی لواشک اومد خونمون. اول خواستم محل ندم ، ولی امان ازشکمو بودن. به هوای لواشکا چنان پریدم تو بغلش که داشت میوفتاد زمین. ولی در کمال ناباوری گفت: برو کنار ببینم اینا واسه داداشته. انگار آب یخ ریخته باشن رو سرم. میدونستم داداشم خسیسه حتی یک ذره هم بهم نمیده. خلاصه از این ماجرا ماه ها و سال ها گذشت من تو تمام این مدت دیگه خونه بی بی نرفتم. یه روز شنیدم تو بستر بیماری و روزهای آخر عمرشه. رفتم عیادتش، راستش من خیلی دوستش داشتم حتی وقتی ازش دلگیر بودم همینکه نفسش تو همسایگی مابود کافی بود. بنده خدا حتی نمیتونست بشینه به زور چشماشو باز کردوگفت: دختر خوشگلم میدونستم یه روز میای.گفتم: بی بی خودتو اذیت نکن. گفت: نه مادر جان خوبم حالا که تو اومدی و میتونم دلخوری اون لواشک و رفع کنم خوبم.خنده ای مهربان کردم و گفتم : بی بی این حرفا چی!با درس مشغولم. اگه وقت داشتم بازی تو حیاط شما خیلی خوبه.دستشو دراز کرد و گرفتم گفت: از همون سال که اون ماجرای لواشک پیش اومد میخواستم بهت ماجرایی و تعریف کنم. منتظر شدم بزرگ شی و بگم. من همون قدیم عاشق مردی بودم که همیشه همو موقع آب آوردن میدیدیم اصلا آب شده بود دلخوشی من یواشکی آب ذخیره و خالی میکردم تو باغچه که مامانم بگه برم آب بیارم ولی مادرجان چند وقت بعدش منو دادن به یکی دیگه. شد حسرت برام. الان از اون ماجرا شصت سال میگذره شایدم بیشتر ولی هرگز حالم خوش نشد هرگز نتونستم خودمو به فراموشی بزنم مثل اون روز که تو ناخُنَک زدی و وقتی آوردم خونتون ذوق کردی ولی گذاشتم حسرت برات از همین چیز ساده شروع بشه که واسه خواستهات بجنگی باور کن اگه روز بیاد و بره سال بیاد و بره دلت آروم نمیشه که نمیشه. مثل اینکه واسه اون چیز انقدر کوچیک درس شده بهونه که موقع مرگ اومدی دیدنم.اون روز حرف بی بی خیلی خوب درک نکردم. سالها رفت و دیگه برنگشت تا فهمیدم چی میگفته. بعد اون ماجرا هزاربار لواشک خوردم حتی لواشک خود بی بی که برام میفرستاد اما انگار دلم اون لواشک و میخواست فقط اون.

#كپی كردن_آرمان_تاجی
#داستانک

@hob_village
113 viewsآرمان تاجی, 07:22
Open / Comment
2017-08-03 23:04:32 GoodNight
106 viewsι†'$ ʍε..., 20:04
Open / Comment
2017-08-03 21:08:46 دوستان اگه کسی برامون ۲۰ تا ممبر آورد هک کافه بازار میدم بهش...
اما قبلش خبر بدین بهم...
آیدی توی توضیحات کاناله
106 viewsι†'$ ʍε... , 18:08
Open / Comment
2017-08-02 18:39:51 تبادل کنیم یا تبلیغ میکنید؟

تبادل کنید...
تبلیغ می‌کنیم...
110 viewsHobby village , edited  15:39
Open / Comment