1زلف را وا کرده ای،تا دل ربایی از همه عشق را معنا تو هستی ای ح | هیئت خاتم النبیین«ص»
1زلف را وا کرده ای،تا دل ربایی از همه عشق را معنا تو هستی ای حسین فاطمه
2من زبانم را به نام تو تبرک می کنم عالمی را می نهم یک گوشه با این زمزمه
3بال فطرس مرهمی می خواهد از قنداقه ات نآمده انداختی در آسمان ها همهمه ،،،،،،، 4این چه حالی هست در من که نامت می برم می برد باران امان از چشم هایم یکسره
5بازتاب آفتاب از لای انگشتان صبح ماه یوسف چهره رابیرون کشداز چاه مه
6تا به مژگان عنایت سایه بانم می دهی سرفراز آیم برون، ای دوست ،از هر محکمه ،،،،،،، 7در بهشت مهربانی های بی مانند تو لحظه ای مولا ندارم ازجهنم واهمه
8سوختی تا که بیآموزی جهان را عاشقی
عشق یعنی تشنه بودن ،عشق یعنی علقمه
9کربلایت هست آغوشی گشوده رو به دل ای خوش آن عمری که گیرد در کنارت خاتمه