2018-02-10 15:20:47
..یهودیدم برق رفت..واا..برق چرا رفت میخاستم برم دروباز کنم ناگهان یکی دستموگرفتو منو برد یه گوشه وچسبوندبه دیوار...خیلی ترسیدم...دوتا دستامو گرفته بودونمیزاشت حرکت کنم...اتاقم که تاریک صورتش معلوم نمیشد با صدایی لرزون گفتم:ت توو کی هستی..
+مگه نگفتم بهت اجازه گریه نمیدم
_چیی توهمونی هستی که اومدی اتاقم؟کی هستی تو؟چرا دنبالمی..
دیدم سکوت کرد...صورتشو نزدیکم کرد..هم ترسیده بودم هم حس عجیب خوبی داشتم همینجورهمونگاه میکردیم که یهو لباشووو ...
ازین رمانای زیبا دوست داری؟که شخصیت مقابلش مینهویی باشه؟
پس بیا توکانال زیر
#پارت_اول رو بسرچ وازاول بخون
@koreanstoryyyy
195 views12:20