Get Mystery Box with random crypto!

maryamgerivani (Instagram) source photo : بخش مخزن کتاب را تا | مرجع حرفه ای علم اطلاعات

maryamgerivani (Instagram)
source
photo

:
بخش مخزن کتاب را تا اطلاع ثانوی تعطیل کرده ایم. کتاب امانت نمی دهیم.من و همکارم هردو، شیفت صبح شده ایم و داریم رف خوانی می کنیم.رف خوانی چیزی شبیه سرشماری است. آنجا اگر سرشمارکننده دفتر و دستک اش را بر می دارد و می رود دم در خانه ها، آدم ها را می شمارد. اینجا،ما یک بارکدخوان بر میداریم.از صندلی بالا می رویم و بارکد خوان را روی بارکد کتابها می گیریم و سیاهه برداری می کنیم. برنامه نرم افزار رف خوانی که روی سیستم نصب شده، سخنگوست. اگر اشتباهی در ثبت کتاب صورت گرفته یا کتاب مال پایگاه دیگر مثلا پایگاه کودک یا کمک درسی باشد.او با صدای بلند و رسا و بدون خجالت و رودروایستی می گوید: اشتباه است.همه اشتباهات ما را در طی این سالها مشخص می کند.مثلا یک کتاب در بخش کتب سیاسی بود که درباره مسائل اساسی سیاسی بحث می کرد که بارکدش اشتباهی حسنی نگو یک دسته گل خورده بود که سیستم آبرویمان را برد و آنرا مشخص کرد. در طی این سالها هر کس آن کتاب را امانت برده با عنوان آن کتاب کودک به اسمش ثبت شده است.
دوروبرمان،ریخت و پاش شده و مثل خانه ای در حال اسباب کشی است. همکارم از این وضعیت، حرص می خورد و می گوید کی تمام می شود. ولی من مثل بچه ای که دارد توی این شلوغی، خاله بازی می کند،لذت می برم.هر چند نزدیک ظهر، از کت و کول می افتم و مچ دست و آرنجم درد می گیرد.گرد و خاک قفسه ها گلویم را می خاراند و حسابی خسته می شوم.ولی وقتی به پایان کار که وضعیت کتابهای موجود، وجینی و مفقودی مشخص می شود. کتابخانه مرتب می شود،فکر می کنم.خستگی یادم می رود.مثل باغبانی هستیم که درخت های باغ مان را هرس می کنیم تا پربارتر شود.
امروز دو تا از بچه های کتابخانه که دارند روی یک پروژه علمی با کمک یک استاد دانشگاه کار می کنند،هر روز توی کتابخانه هستند.نیم ساعتی برای کمک آمدند.
این اولین بار است که رف خوانی از طریق بارکدخوان انجام می دهیم.قبلا از طریق رف برگه ها که توی برگه دان چیده بودیم و هنوز هم چند تا از آن برگه دان ها را داریم،انجام می دادیم. هر وقت کتابخانه تکانی داشتیم. همه قفسه ها،میزها و صندلی های فرسوده و اضافی را داده ام،برده اند.ولی برگه دان ها را نگه داشته ام.دلم نمی آید آنها را که همه را با دست خط خودم،نوشته ام بدهم ببرند.انگار بیست دو سه سالگی و جوانی ام را لابلاي خانه های برگه دان ها،جا گذاشته ام.
دلم می خواهد آنها را مثل کتابخانه کنگره آمریکا، جلوی در ورودی بگذارم تا اعضا به جای سرچ کتاب اعضابا آنها خاطره بازی کنند. شاید هم بعضی ها، حرصشان در بیاید که آن زمان کتابها را نمی توانستند از آنطریق پیدا کنند.