Get Mystery Box with random crypto!

783. حج مقبول و سعی مشکور در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال | سؤال و جواب






783. حج مقبول و سعی مشکور

در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تأخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.

حاجی اولی:
بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.

حاجی دومی:
از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم.

بنده دکتر سعید، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم.

بعدِ از سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم،

اما روزی در بخش مالی با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم.

بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار، دیگر توانایی پرداختِ هزینه معالجه فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند.

پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت: اینجا بیمارستانِ خصوصی است، نه بنیاد خیریه..

با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت می‌سوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد.

برای چند لحظه، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟!

بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم:
بار الها! خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را می‌دانی، که هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محبوب تر نیست و این را نیز می‌دانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم.

بار الها! من مشکلِ این زنِ نا امید، و شوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام که همانا زیارتِ خانه توست ترجیح می دهم.

خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی. خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان!

مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به حسابداری تحویل دادم و گفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه درمان طفلِ مریضِ و معلول.

و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه بیمارِ شما را متقبل شده است.

به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود و از ینکه خداوند مرا وسیله قرار داد تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم.

آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که در حال طوافِ خانه خدا هستم و مردم به من سلام می کنند و می‌گویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید. می‌گفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند.

از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود. خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم.

چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد، مدیرِ بیمارستان بود.

بعدِ احوال پرسی مختصر گفت:
صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمی‌روند، اما متأسفانه این‌بار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند، خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید.

اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده است.

الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم، هدایای زیاد و هزینه قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند.