"نگاه کن"
ببین که چگونه از هیچ شکل میگیرد و پدیدار میشود،
"هست" میشود.
از کجا میآید؟
رنگ،
لطافت،
زیبایی،
نور،
چون شعبدهای ناگهان از نیست، هست میشود.
نگاه کن،
این بار به خودت نگاه کن
دست و پا و صورتی که همچون این گل، از نیست ناگهان هست شده.
حالا آیا این تویی؟
کدام تو؟
علی؟ مریم؟ امیر؟ فاطمه؟
این اسمها همان ماجرای "د -ر-خ -ت" هستند و مطلقاً تو نیستی.
تو همین شعبدهی حضوری،
همین شکوهی،
همین حیرتی.
همین لطافت و رنگِ گل است که آنجا نشسته و دست و پا و صورت دارد
همان است که نفس میکشد و در رگها جاری است
تو همانی
همان
"آن"
نگاه کن
لطفاً
"نگاه کن"
#مسیرمستقیم