@CrazySchool یادمه هشت سالم بود یه روز از طرف مدرسه بردنمون کا | ˙-[Crazy People]-˙
@CrazySchool یادمه هشت سالم بود یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت! ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن واسه همین تو صف موندم ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود الان پنجاه سالمه، اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد!
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون لذت میبرن از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به بیسکوییتای زندگی؟ اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!
#ناشناس
پ.ن: امشب یه عده نشون دادن که تموم شعارا و حرفایی که روز حادثه پلاسکو میزدن حرف مفت محض بود. نشون دادن هر چی سرشون میاد حقشونه:)