به آرومی چشم هاش رو باز کرد. مژه های پر پشت و سفیدش زیبایی مردمک های سیاهش رو چند برابر میکرد.
کک مکی که رو صورت رنگ پریدش داشت اونو شبیه الهه های باستان میکرد.
گربهش به آرومی کنارش خوابیده بود.
....: شیومین! بیدار شو باید آماده شی.
با شنیدن صدای آرامش بخش معشوقش لبخندش عمیق تر شد.
_بیدارم.
....: خواب خوبی داشتی؟
دستهاش رو بین موهای سفید پسر برد و به آرومی ناز کرد.
شیومین دستش رو گرفت و بوسه ای به کف دستش زد.
_تو رویاهام سفر کردم.
....: بدون من؟!
_تو خود رویامی!
⊱ #imagine
ᯓ
⊱ T.me/Xiuminlovers ˖⋆₊