عطش تابستان مثل بیماری واگیرداری در تنمان تکثیر میشد و آب قطره ای از بی نهایت بود که تشنگی را فرو نمی نشاند رد پای خورشید را گرفته بودیم و راه افتاده بودیم به نور و رگ هایمان مثل یک نقشه ی جغرافیا روی تنمان جا انداخته بود پوستت را کشیدی روی سرم تا عطشم ، تشنگی ام را به یادم نیاورد من به رگ های تو گره خورده بودم و ریشه هایم سرخ می شدند #روشنک_آرامش 1.7K views10:18