لحظههایی هستند که هستیم چه تنها چه در جمع اما خودمان نیستیم ! | arezoye mahall
لحظههایی هستند که هستیم چه تنها چه در جمع اما خودمان نیستیم ! انگار روحمان میرود همانجا که میخواهد ؛ بی صدا ، بی هیاهو ... همان لحظههایی که راننده میگوید رسیدیم ، فروشنده میگوید باقی پول را نمیخواهی؟ و مادر صدا میکند : حواست کجاست ؟! ساعتهایی که شنیدیم و نفهمیدیم خواندیم و نفهمیدیم دیدیم و نفهمیدیم و تلویزیون خودش خاموش شد ، آهنگ بارها تکرار شد ، هوا روشن شد ، تاریک شد ، چای سرد شد ، غذا یخ کرد ، در یخچال باز ماند و در خانه را قفل نکردیم و نفهمیدیم کی رسیدیم و کی گریههایمان بند آمد و ... کی عوض شدیم ، کی دیگر نترسیدیم ، از ته دل نخندیدیم و دل نبستیم. و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم و موهای سرمان سفید و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟ و کی دیگر او را برای همیشه فراموش کردیم ...