مشهور است که وقتی آرتور روسلر، منتقد هنری و نزدیکترین دوست ا | CINEMANIA | سینمانیا
مشهور است که وقتی آرتور روسلر، منتقد هنری و نزدیکترین دوست اگون شیله، تابلوی غروب خورشیدِ (۱۹۱۳) او را ــکه ظاهراً تصوری معمولی از پدیدهی غروبکردن خورشیدبودــ دید، بیشتر از قبل نگران وضعیت روانی او شد. برای روسلر سرتاسر این پرده بازتابی از مالیخولیا بود، از پیشزمینه ــکه انگار در ظلمت دفن شدهــ تا پسزمینه که خورشید را در حال غرقشدن نشان میدهد، و حتی آسمان، آسمانی عمیقاً مالیخولیایی، که هیچ هنرمندی پیش از شیله آن را اینچنین نقاشی نکرده بود. روسلر البته حق داشت. چرا که شیله خود از قبل عنوان دیگری برای نقاشیاش انتخاب کرده بود. عنوانی که حتی امروز هم میتوان آن را به خط شیله در پشت تابلو خواند: Versinkende Sonne / خورشید در حال غرق، نشستِ خورشید. شیله چون مالیخولیایی بود «احساس» میکرد خورشید هر روز در حال غرقشدن است، نه اینکه «صرفاً» غروب کند، بلکه هر روز غوطهور میشود و فرو میرود. خزیدن به پشت همچون جنبش یک مار زهردار که در حمله مشهود است. شیله میخواست، مشخصاً این احساس را بیان کند. نه اینکه نشاناش دهد. چیزی مثل سری تصاویر وجودی از انسانها، که شیله در آنها میخواست بهجای نشاندادنِ هر آنچه میبیند، چیزهایی را به مرحلهی بیان درآورد که احساسشان میکند. درواقع قابهای او از طبیعت به همان اندازه پر شور و هیجانزدهاند که خودنگارههایش. خودنگارههایی که شیله در آنها رواننژندیاش را بهواسطهی گوشت و استخوان «بیان» میکرد. او میپرسید مالیخولیا با گوشت چه میکند؟ با چشم؟ گوش؟ و سپس پاسخ میداد. پاسخهایی از سوی یک ماتمگرفته، برای زندگی.
[ On the word & image (Philosophy, Art)]. [ All the content in this channel is original ]. [ Ari Sarazesh, Ramin Alaei ]. [ Our first post link: b2n.ir/x69237 ]. [ Instagram: www.instagram.com/cine.ma...