2023-06-10 19:37:33
انگار مادرم گریسته بود آن شب
چه روشنایی بیهوده ای در این دریچه مسدود سر کشید.
چرا نگاه نکردم؟
تمام لحظه های سعادت میدانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم.
تا آن زمان که پنجره ی ساعت
گشوده شد و آن قناری غمگین چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
و من به آن زن کوچک بر خوردم
که چشمهایش, مانند لانه های خالی سیمرغان بودند.
و آنچنان که در تحرک رانهایش میرفت
گویی بکارت رؤیای پرشکوه مرا
با خود بسوی بسترشب میبرد...
#فروغ_فرخزاد
• @foroghfarokhzad •
4.0K views16:37