2022-05-17 09:13:57
چاپ دوم کتاب خاطرات آبله رو با ویراست جدید منتشر شد. بهار ۱۴۰۱.
دیگر به هیچ چیز جز مرگ نمیاندیشم. گویی مرگ در هر قدمی که برمیدارم و در هر لقمهای که میخورم و در هوایي که تنفس میکنم و در هر تاروپودی که تنم را میپوشاند؛ وجود دارد. گویی مرگ را در هرچه که به آن دست میسایم؛ لمس میکنم و در هرچه میبینم؛ او را مشاهده میکنم و در هرچه که میشنوم؛ صدایش را میشنوم. من چه بسیار در گذشته دربارهی مرگ اندیشیدهام؛ امّا تفکّر و تأمّل امروز من با گذشته فرق میکند. در گذشته، مرگ پدیدهای بود که آن را میکاویدم؛ اما اینک من پدیدهای هستم که مرگ مرا میکاود.
ای دریا تو را دوست میدارم. من سکوت عصیانگرت، شورش آرامت را دوست میدارم. جنون و انقلابت، جنون و انقلاب من است. سکون و آرامشت، سکون و آرامش من است.
امواج و کفهای تو را دوست میدارم چراکه در روح من، موج و کفهایی مانند موج و کفهای تو وجود دارد.
قبض و بسط تو را دوست میدارم چون در روح من مانند تو، قبض و بسطی وجود دارد. من دلتنگی ابدی تو را دوست میدارم. چقدر شبیه دلتنگیهای من است.
ای قلم! تو مرا زبان و لب بودی. همچنین تو بهترین مونس نجواهای شبانهی من بودی. چه بسیار از من سرپیچی کردی و من صبر پیشه کردم. چه بسیار سرکشیهای تو را مهار کردهام؛ اما تو از این امر شکوهای نکردی. تو برای من گاهی تیغی برّنده، گاهی میل سرمه و گاهی آبگینهی مرهمی بودهای و هرگز برای من نیش ماری نبودهای. من به یاری تو ژرفای درونم را کاویدم و به بلندیها عروج کردم.
این اندوه ژرف خاموش چه دهشتناک است! این زن، این الههی سکوت و اندوه، به گمانم اگر لبانش را از هم بگشاید؛ همانا اندوه از چشمهایش چون سیلی توفنده منفجر خواهدشد. او آرام است. سکوتش مرا میترساند. من هم ساکت و آرامم؛ اما سکوتم دیگران را به وحشت نمیاندازد. لیکن او... سکوتش، سراسر وحشت و پریشانیست.
.
پن: برشی از کتاب «خاطرات آبلهرو».
#خاطرات_آبله_رو
#میخائیل_نعیمه
#ترجمه_صالح_بوعذار
#نشر_حکمت_کلمه
#دکلمه_بهناز_فاضلی
310 views06:13