«با وجود تمام زحمت ها و زخم هایی که رفتن او بر تن و روح من گذا | AGHOSHE_TO | آغوش ِتو
«با وجود تمام زحمت ها و زخم هایی که رفتن او بر تن و روح من گذاشته و مرا از آرزوهایم دورکرده ولی توانش را ندارم در واقع دلش را ندارم که نفرینش کنم. سفر و جاده و شهر هایی که او را از من گرفتهاند را نفرین میکنم. نفرینی که به هیچ کسی برنمیخورد. من سفر را نفرین میکنم.»