#حکایت مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پدرم مرا | کانال رسمی شهر علویجه
#حکایت
مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته ڪرده است ، بگو چه ڪنم؟ عالم گفت با او بساز گفت نمیتوانم. عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را میزنی؟ گفت: نه ، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمیرود و ... گفت میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪردهای و میدانی ڪودڪی چیست ،اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نڪردهای ، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی !!! در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود ، گوشهگیر میشود ، عصبی میشود. احساس ناتوانی میڪند و ... پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
کانال رسمی شهر علویجه، بزرگترین خبررسانی منطقه مهردشت ┏━━━ ━━━┓ @Alavijeh_Esfahan ┗━━━ ━━━┛