2018-03-10 14:22:12
زندگی می گوید ایست زیبای من
اصلا نگران نباش
زندگی به همه می گوید ایست...
پاهای گرم من هم روزی می ایستد و یخ می زند
درست مانند پاهای گرم بیگناهت...
به در و دیوار زدم...
شرمنده که نتواستم...
مغز کوچکم باور داشت که کمکت میکنم...
قلبم... اگر روزی هزار بار بایستد فراموش نمی کنم خوابیدن بی صدایت را
قلبم...
فقط تو میفهمی و من و شاید خدا...
به خوابم بیا... قول دادی که می آیی...
بگو خوبی
بگو تا ذره ای دل بی قرارم آرام شود...
تو میفهمی و خودم و شاید خدا...
تمام تلاشم همین قدر بود...
قول دادی که می آیی...
بیا و آرامم کن....
مظلوم من...
فقط تو میدانی و من و شاید خدا...
سکوت شب تاریک و دل منتظر من و آسمان و شکوفه های نیمه باز درختان باغ...
دل پر از ترسم و اشک های بی قرارم...
قول دادم بهتر می شوی
قول دادم آرام می شوی
تو قول دادی که می آیی...
اگر آرامی بیا...
و کی می داند چه می گویم...
اصلا چه دلیلی دارد بدانند...
تو میدانی و من و خدا
.mery.
329 views11:22