2020-10-10 14:28:18
«درد ناگهانیای که هنر مدرن ایجاد می کند اعتیادآور است.» این جمله از لئو اشتاینبرگ مورخ هنر در سال ۱۹۶۰ است، در بحبوحه ای که نو بودن دردناک بود اما نشانه پیشرفت محسوب می شد. این فکر که فرهنگ به سویی می رود که ضرورتاً بهتر از گذشته شود محصول تلئولوژی روشنگری است و نیز شکوفا شدن اندیشه های آن در قرن بیستم. دهه اول قرن بیست و یکم دورانی است که در آن با نگاهی نوستالژیک به عصر مدرن مینگریم، هنوز هم نو بودن برایمان جذابیت تاریخی رمانتیکی دارد و منتظریم ببینیم بعد از این چه خواهد آمد.
بنابراین مهم است به دو ویژگی اصلی هنر معاصر بین المللی اشاره کنیم: پلورالیسم شدید و بی سابقه در فرم و محتوا و نگاه همزمان به گذشته تاریخی. هر دو این ویژگی ها علیه انتظارات مشخص ما عمل می کنند و میل ما به طبقهبندی و برچسبگذاری و دوره بندی را عقیم میگذارند.
همانطور که انتخاب هنرمندان در این جلد از هنر فردا گواهی میدهد، هنر تاثیرگذار در این زمانه هنری است که به نحوی جسورانه التقاطی باشد. در این دوره انواع انتزاع با هنر فیگوراتیو، کانسپچوال، هنر رابطهای و شکلهای ترکیبی مانند کانسپچوالیسم روایتگر همزیستی میکنند. از بازگشت مکرر نقاشی استقبال میشود و در کنار آن رنسانی در ابتکارهای هنر پرفرمنس رخ میدهد. مجسمههای یادمانی عظیم احیا میشوند و در همان حال گرایشهای ضدیادمانی همچون سرهم کردن و کولاژ و مونتاژ تقویت میشوند. فیلم و ویدئوی زمانپایه با سرعتی بیسابقه رشد میکنند. هنرمندان فیلمهای feature میسازند و پاویونهای مفصلی برای نمایش آثار نیومدیا برپا میکنند. تغییر و تحولی در شیء هنری به وجود میآید مثلاً بومهای کوچک یا مجسمه های رومیزی ساخته میشوند. مطالعه ما آثاری را در کنار هم قرار میدهد تا تصویری را از دوران فراهمی همزمان و ارتباط همزمان نمایش میدهد. داستان تاریخ هنر متوقف نشده است اما مثل گیاه رونده یا گل گلخانه به سوی خورشیدی واحد رشد نمیکند بلکه رشد آن در همه جهات است مثل دسته های علف وحشی.
علاه بر این، ممکن است آن «درد ناگهانی» مدنظر اشتاینبرگ در جریان این سرهمبندی هم رخ دهد، این درد میتواند شوک ناشی از بازشناسی باشد همانند شوک ناشی از امر نو. همانطور که مثالهایمان به طور ضمنی نشان میدهند «هنر فردا» یادآور یا تحشیه هنر دیروز است. هنرمندان از همه دورههای تاریخ هنر الهام میگیرند، اقتباس میکنند یا قرابتهایی با آنها دارند. در این کتاب میتوان مثالهایی از پرسپکتیو آلبرتی و پندارهای کوبیستی یافت؛ ارجاعهایی به کلاسیسیزم، کنستراکتیویسم، اکسپرسیونیسم، رئالیسم و حاضرآماده های دوشانی.
با اینکه بیشتر آثار از لحاظ فرمی براساس هنرهای پیشین هستند اما تاریخ خودش را عیناً تکرار نمیکند، زیرا فرمهای آشنا به صورتی غریب به کار میروند یا در زمینه های جدیدی استفاده میشوند. به این ترتیب تغییر شکل پیدا میکنند و فقط رابطهای شبهریختی با قالبهای پیشین دارند. هنرمندان معاصر با دریافت غیرسلسلهمراتبی از تاریخ فرهنگ تصویری، همچون گستره نامحدود انتخابهای هنرمند، واژگان هنری غنیای میسازند. آثار آنها نشان از دانش عمیق و احترام برای تاریخ هنر در سطح بینالمللی دارد. جای ازآن خودسازی پر از طعن و کنایه مربوط به اواخر قرن پیش را احترام و ساخت بر اساس شعار خواستن توانستن است میگیرد.
نظریه «long tail» در بازاریابی شکل گرفته است اما این نگاه کلیاش صحیح است که اجتماعات صاحبنظر چنان به سرعت در عصر اینترنت تکثیر شدهاند که دیگر اندیشه فرهنگی جهان در سیطره چند خودکامه نیست. این امر با پذیرش هنر تجسمی معاصر و اشکال متعدد آن ارتباط تنگاتنگی دارد. پاسخ این سوال که هنر فردا چه ریختی دارد؟ به این بستگی دارد که در درجه اول ناظر چه گرایشهایی دارد. امروزه ما به واسطه تواناییمان در مصرف فرهنگی که برگزیدهایم تکریم یا تقبیح میشویم. در نهایت هرکس میتواند تلئولوژی شخصی خود را براساس انتخابهایش و بدون بهره بردن از توصیه و تخصص پرورش دهد.
کتاب هنر فردا مسیری را در میانه رشد پربار اما فشرده هنر تجسمی معاصر در پنج سال گذشته نشان میدهد و گروهی از هنرمندان بینالمللی را که درآغاز کار حرفهای خود هستند برمیگزیند. مسیرهای این هنرمندان به یک سو ختم نمیشود بلکه در جهات مختلف تداوم مییابد که بیشک ویژگی اصلی منظر آینده فرهنگی ماست.
ما در جریا انتشار این کتاب از خودمان پرسیدیم که این کار را چرا و برای چه کسانی انجام میدهیم؟ چه کسی به این کتاب علاقمند خواهد بود؟ چه کسانی را مخاطب خود میدانیم؟ کتابهای بسیاری منتشر شده که به جریانهای معاصر هنر پرداختهاند. هدف ما متفاوت است زیرا نمیخواهیم فقط آنچه را اتفاق میافتد مرور کنیم، بلکه میخواهیم به جریاناتی نظر کنیم که به عقیدهمان نسل آینده هنر را میسازند. این کتاب برای هنرمندان، نظریهپردازان، نویسندگان،
62 views11:28