🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

با نیشخندی نگاهش کردم.. روی زانوهاش خم شد و نفس های عمیقی کشید | 😍Asna😍

با نیشخندی نگاهش کردم..
روی زانوهاش خم شد و نفس های عمیقی کشید..
- نچ نچ.. اشکان جوون اینقدر تنبل شدی
- من..تنبل.. نشدم تو خیلی...
خندیدم و گفتم:نمیری یه وقت؟؟
چشم غره ای بهم رفت و روی زمین نشست..
- چرا اینجا نشستی پسرم؟؟
به مادرجون نگاه کردم.. زنی که عاشقش بودم.. تو مهربونی لنگه نداشت.. و این بین همه به خودش رفته بودند جز یکی از بچه هاش..
- از دست این آتیش پاره.. دیگه نفس ندارم مادری
با صدای زنگ اخمی کردم و قبل از اینکه اشکان بلند بشه به طرف ساختمان دویدم..
- وایسا.. من که تو رو میگیرم
با نیشخندی برگردونی زدم و دستم رو به دیوار ساختمان گرفتم و تند میون غر غرهای مادرجون از دیوار بالا رفتم و خودم رو به پشت بوم رسوندم..
دویدم تو اتاق و در رو پشت سرم بستم..
- نمیدونستم اینقدر مشتاق با من بودنی
چشمام رو با هینی باز کردم.. اشکان با لبخند بدجنسی روی تخت نشسته بود و نگاهم میکرد..
- زهره مار.. ترسیدم
از جاش بلند شد و آروم آروم به طرفم اومد.. میدونستم راه فراری ندارم و تا مجازاتم نکنه بیخیالم نمیشه..
- خب خوشگل خانم شما پایین داشتید یه چیزایی میگفتیدا
دستام رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:اوهوم.. داشتم میگفتم من اشکان رو خیلی خیلی دوست میدارم..
دستاش رو برد پشت کمرم و گفت:و اصلا این دوست داشتنت رو با فحش نشونم میدی نه؟؟
- اوهوم
سر تو گردنم برد و گوشت گردنم رو میون دندوناش گرفت..
نالیدم..
- بر پدرت اشکان.. این آقاجونت دوباره غر میزنه به جونم.. ولش کن
از فشار دندوناش دلم ضعف رفت..
- باز شما لاس زدنتون رو آوردید اینجا؟؟
اشکان عقب کشید و خونسرد بهش نگاه کرد..
- تو سیگارت رو بکش و خفه شو
بالشت رو پرتاب کرد به سمتش و اشکان غافلگیر شده شکمش رو از درد گرفت..
سیگارش رو تو جا سیگاری خاموش کرد و گفت:چی کار کردی؟؟
اشکان نشست روی زمین و گفت:هیچی خانم به هدفش رسید
نیشخندی زدم و گفتم:آخه یه مشت کیاش دورم جمع شدن..