🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

آشوب

Logo of telegram channel awshub — آشوب آ
Logo of telegram channel awshub — آشوب
Channel address: @awshub
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 5
Description from channel

You can view and join @awshub right away.

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2020-08-12 05:01:11 The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 11 months. If it remains inactive in the next 7 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
02:01
Open / Comment
2020-08-08 21:40:53 The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 11 months. If it remains inactive in the next 10 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
18:40
Open / Comment
2020-07-29 18:43:46 The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 11 months. If it remains inactive in the next 20 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
15:43
Open / Comment
2017-07-31 16:29:46 #همخونه
- خوابیدی؟

+ نخوابیدم ، بیدارم .... من چی کم دارم

- باز شروع کردی ، چیزی کم نداری فقط اون یخورده بیشتر داره

+ خیلی دوسم داشت خیلی ، میگفت نفسش به نفسم بنده

- ای بچه توام دلت به چی خوشه؟ طرف خوشگل بوده اومده دستشو گرفته ، ماشینشو دیده لابد ازین ماشین بلندا بوده ، اینارو دیده غش و ضعف کرده اخه چرا باید ترو یادش میمونده؟

+ نمیدونم اخه خیلی باهم خوب بودیم

- تو یه دانشجویی عاشق اس و پاسی

+ خوابم خوابم ...
#دال_نویس
203 views13:29
Open / Comment
2017-07-18 18:00:01 در من انفجار خورشید هم خاموش خواهد بود ، هنگامی که سرم گرم نگاهت میشود
175 views15:00
Open / Comment
2017-07-11 23:47:49 داشتنت همانقدر محال
که در چله تابستان ، کویر یزد را باران بزند
171 views20:47
Open / Comment
2017-07-06 15:48:32 با پاییز دعوایم شده بود که چرا نمیماند ، آخر میدانید من عاشق پاییز شده بودم ،
آنقدر با او بگو مگو کردم که یک روز وقتی از خواب بیدار شدم و بیرون را نگاه کردم رفته بود ، بی خداحافظی هم رفته بود ، تقصیر خودم بود . اصلا زیادی به پایش افتادم ، سیل رنگهای گرم پاییز رفته بود و همجا سفید سرد نشسته بود ، من هیچوقت با زمستان آشنا نبودم .اما وادارم میکردند پای صحبت هایش بنشینم
دو ماه و نیم گذشت تا آخر یخمان آب شد ، - مشخصاً تصورش سخت است که یخ در زمستان آب شود ولی شما تصور کنید لطفا - از آنروز به بعد چنان عاشقش شده بودم که دیگر فراموش کردم پاییزی هم هست ، مدام ترس از رفتنش داشتم ، جایگزین که چه بگویم برای صد بهتر از پاییز شده بود ، مثل او هم نبود که آخرهایش به خواهش و تمنا بیوفتم ، اما مدام ترس رفتنش را داشتم
یک شب که بوی خاک و نم نم باران یکی شده بود به یک کافه دعوتم کرد ، رفتم ، چند ثانیه نگاهم کرد و قهوه اش را داغِ داغ نوشید
قاعدتاً هنوز یک هفته تا پایان زمستان مانده بود اما
در گذر چند لحظه، زمستان را هم از دست دادم و مجبور شدم یک سال برای امدنش صبر کنم.
چیزی که میتوانم برایتان بگویم این است که اگر کسی را دوست دارید زیاد درگیر ماندنش نشوید ، ناخواسته آزارش میدهید،
یا مجبور میشود بی خداحافظی برود یا زودتر...
#دال_نویس
175 views12:48
Open / Comment
2017-07-03 17:50:06 بودی، همه چیز خوش بود. بعد از رفتنت زمین و زمان دست در دست هم میخواهند زجرم بدهند ، از فردای همان جمعه ای که رفتی هرروز در ایستگاه مترو یک پسربچه می امد و یک موسیقی غمگین را با سازدهنی اش میزد ، کار هرروزش بود ، اهنگش از هزاران اهنگی که در روز میشنیدم خوشتر بود، بعضی وقتها دلم میخواست سوار ملودی های صدای ان ساز دهنی بشوم و به گذشته بتازم ، اما خسته بود . حتی چند روز هنگام بازگشتنم هم در ایستگاه ساز میزد و حتی بعضی شب ها همراه من مسیر خانه را اشتباه باز میگشت
#دال_نویس
#مسیر_خانه_را_اشتباه_برمیگردد
145 viewsedited  14:50
Open / Comment
2017-07-03 17:41:19 #همخونه
- بچه پاشو برو یه لیوان چایی بریز

+ میذارم دم شه

- کجایی؟

+ همینجا ، چطور؟

- اخه اصولا آدما وقتی عاشق میشن دیگه اینجا نیستن ، کجایی میگم

+ تو فکروخیالشم، عمو تو که بهتر میدونی دیگه نوکرتم پس چرا میپرسی ؟

- فکر و خیال دخترای چشم ابرو مشکی ، فکروخیال نیس یه نوع زندگی کردنه ، ریختی چاییو؟

+ دم نکشیده

- ولش کن برو بشین خودم میریزم ...
اخه پسره ی عآشق اینکه روشن نیست! توام داری مث ما میشیا ، سر به هوا شدی

+ عطرش تو هوامه ، سربه هوا شدم
#دال_نویس
134 views14:41
Open / Comment
2017-06-17 23:56:01 سعی کردم منطقی با رفتنش برخورد کنم .
به یک مهمانی شبانه دعوت کردم ، رفتنش را میگویم
دو فنجان قهوه ریختم و روبرویش نشستم .
سلام کرد و هیچ نگفت ، رفتنش بی سروصدا بود ؛ سر صحبت را باز کردم
خواستم مجابش کنم که کمی به فکر من هم باشد.
قبول نکرد ، برایش زار زدم ، دستش را گرفتم و بلند بلند شعر خواندم ، حتی ! حتی قهوه سردش را هم عوض کردم .
اما رفتنش کوتاه نیامد ، خشن و بی رحم از جایش بلند شد و فنجان قهوه اش را رویم ریخت .
رفتنش من را سوزاند .
رفتنش بی منطق ترین بود .
#دال_نویس
145 views20:56
Open / Comment