شهریور آزادی و من قفسم، هر میله ام آشفتگی زنده شو در بدنم تا | DAMAHI داماهى
شهریور
آزادی و من قفسم، هر میله ام آشفتگی
زنده شو در بدنم تا که بجوشد شعری با آینه یکی
سر می چرخانی، نفس تابستانی شهریورهایم را
پائیز و بهار بی تنت اوج زمستان می شود
در رگ حنجره ام خون سکوتی رو به پایان می رود…