2022-02-26 08:24:29
جنگ اوکراین:
ملغمهی فاشیسم/نئونازیسم اوکراینی، سرمایهداری الیگارشیکِ روسی، و امپریالیسم غربی برگردان: آیدین ترکمه
تایلر شیپلی، نویسندهی کتاب کانادا
در
جهان
: سرمایهداریِ
مستعمرهنشین
و
تصور
استعماری، که رسالهی دکتریاش در دانشگاه یورک کانادا (زیر نظر دیوید مکنالی) را نیز با عنوان هندوراس
و
امپریالیسم
جدید
کانادا
نوشته است، در رشته توییتی، تحلیلی کوتاه و روشنگر از جنگ اوکراین ارايه کرده است.
تایلر بستر تاریخی آنچه را که اکنون در حال وقوع است توضیح میدهد. به گفتهی او روسیه یک الیگارشی سرمایهدارانه است که مخلوق و محصول چپاول و غارت روسیه در دههی ۱۹۹۰ از سوی سرمایهی غربی است. پس از سقوط شوروی، امریکاییها از اساس دولت روسیه را اشغال کرده و آن را واداشتند تا هرچه را که داشت تقریبن مفت به سرمایهداران غربی بفروشد. این فرایند همان
شوکدرمانیِ طراحیشده از سوی اقتصاددانهای
هاروارد بود؛ فرایندی که نتایج فاجعهباری برای مردم روسیه و اوکراین داشت. در خلال این فرایند، ۷۰ درصد از داراییهای عمومی شوروی ظرف ۳ سال
خصوصیسازی و منجر به شکلگیری ۴۰ میلیاردر جدید و همزمان فقیرسازی ۶۰ میلیون نفر شد.
کانادا با آغوشی گشوده پذیرای این فاجعه شد و آن را فرصتی برای کسب سود تلقی کرد. کانادا پیشتر نیز کوشیده بود تا به بازارهای روسیه دست یابد. کانادا در سال ۱۹۱۸ به روسیه حمله کرد تا انقلاب روسیه را درهمبشکند و مبنایی برای رشد سرمایهداری (به ویژه بانکداری)در آنجا برپا کند. ۸۰ سال پس از آن کانادا به آنچه میخواست رسید: با نزدیک به ۱ میلیارد دلار سرمایهگذاری و گشایش یک شعبهرستوران مکدونالد در میدان پوشکین مسکو. در پی این گونه مداخلاتِ سرمایهدارانه روسها و اوکراینیها به شدت متاثر شدند و فقر شدیدی را تجربه کردند؛ فقری که پس از چند دهه ثبات و امنیت نسبی بروز کرده بود. وضعیت در اواخر دههی ۹۰ بدتر شد و پوتین در این آشفتهبازار سربرآورد.
پوتین فرصتطلبانه از پیوندهایش استفاده کرد تا به اتکای غارت مردم و بهرهبرداری از فقدانها و بیخانمانشدنها، به یکی از الیگارشهای روسیه تبدیل شود. شعار او قویکردن روسیه پس از تجربهی دوران تحقیر تاریخی بود. از سالهای اول دههی ۲۰۰۰ پوتین یک دولت سرمایهدارانهی روسی را به وجود آورد که قادر بود تا حدی در برابر سرمایهگذاری خارجی مقاوم باشد. هدف اصلی این دولت، حفظ پوتین و باند کوچکی از سرمایهداران روس در قدرت، و همزمان مستقلماندن از
واشنگتن بود. جالب اینکه در همان دورهای که پوتین توانسته بود خود را همچون چهرهای ضدامپریالیست در برابر امریکا تا حدی نزد مردم روسیه محبوب نگهدارد، اکثریت روسها آرزو داشتند به دوران
کمونیسم بازگردند. (این اکثریت فقط در سال ۲۰۱۲ به ۴۹ درصد کاهش یافت).
وضعیت در
اوکراین حتا از این هم بدتر بود. به طوری که در دههی ۲۰۱۰ نزدیک به ۶۰ درصد مردم در فقر به سر میبردند. در این سالها اوکراین به شکلی فزاینده دوپاره شده است. در یک طرف بخش اوکراینیِ کشور را داریم که رو به غرب دارد و رهبری سیاسیاش برآمده از راستهای افراطی،
فاشیستها و نئونازیهاست. در طرف دیگر هم بخش روسی که چشم به روسیه دارد و نگران حضور فزایندهی فاشیستهایی است که آنها را دشمن میانگارد. این وضعیت در سال ۲۰۱۴ به
کودتا در اوکراین به رهبری دستراستیهای افراطی منجر شد. متعاقبن، فاشیستها بخشهای گستردهای از کشور را اشغال کردند. در نتیجه خشونتهای بسیاری علیه روسها، یهودیان، چپها و دیگر گروههای فرودست در اوکراین شکل گرفت که تا امروز ادامه داشته است. نکتهی مهم اینکه غرب از کودتا حمایت و از راستهای افراطی پشتیبانی کرد. افزون بر این واقعیتعام که غرب فاشیسم را دوست دارد و این واقعیت خاص که کانادا پیوندهای عمیقی با فاشیسم اوکراینی برقرار کرده است، یک محرک عمده در دفاع غرب از فاشیستهای اوکراین این بود که آنها به طور خصمانهای ضدروس هستند.
ادامه دارد
606 views05:24