نوشتمت خواندمت و شنيدم كه از سقف مي چكيدي باران ِ دقيقه هاي من | دیالوگ هایی که به یاد می ماند
نوشتمت خواندمت و شنيدم كه از سقف مي چكيدي باران ِ دقيقه هاي من چكه هاي تو در خانه جمع مي شود موج مي زند بالا مي آيد سر مي زند به در به ديوار و در آينه مي شكند حالا ميز تر است مبل تر است ليوان تر است تنم از جاي خالي تو در اين خانه تنهاتر است