🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

چرا گاهی رهبران باهوش شکست میخورند؟ بیشتر کسب‌و‌کارها را افر | DonRezaei🦉🏴

چرا گاهی رهبران باهوش شکست میخورند؟

بیشتر کسب‌و‌کارها را افراد بسیار باهوش اداره می‌کنند اما وقتی این کسب‌و‌کارها با شکست مواجه می‌شوند، دلیل آن معمولا اشتباه‌های احمقانه‌ی همین رهبران باهوش است. ولی چرا این افراد موفق موجب شکست شرکت می‌شوند و چگونه می‌توان از این شکست‌ها جلوگیری کرد؟

۱. خود و شرکت‌شان را دست‌نیافتنی می‌دانستند

داشتن اهداف بلندپروازانه یا غرور سالم هیچ اشکالی ندارد، ولی این رهبران موفقیت کسب و کار خود را بدیهی می‌دانستند. آنها چنان شیفته‌ی ایده‌های خود بودند که باور داشتند رقبای آنها هرگز نمی‌توانند به آنها برسند، شرایط هرگز تغییر نخواهد کرد و هیچ اختلالی در کار آنها ایجاد نخواهد شد.

۲. نمی‌توانستند بگویند در کجا متوقف شدند و شرکت کار خود را از کجا شروع کرد

آنها به‌اندازه‌ای درگیر شهرت و اعتبار شرکت بودند که نتوانستند آن را به‌شکل مؤثر اداره کنند. این مسئله علاوه‌ بر رکود، موجب عدم صداقت و فساد شد. زیرا رهبری که شرکت را متعلق به خود می‌داند، تلاش می‌کند هر چیزی را که تصویر ایجادشده از شرکت را مخدوش می‌کند، پنهان کند و از پنهان‌کردن آمار و ارقام پایین یا محصولات معیوب واهمه‌ای ندارد.

۳. فکر می‌کردند باهوش‌ترین فردِ شرکت هستند

بسیاری از رهبران باهوش به‌خوبی می‌دانند که چقدر باهوش هستند. هویت آنها به‌اندازه‌ای به هوش آنها گره خورده است که فکر می‌کنند به مشورت با دیگران و پرسیدن نظرات آنها نیاز ندارند. آنها به‌سرعت تصمیم گیری می‌کنند و وقتی سوءِتفاهمی پیش‌ می‌آید، به سؤالات دیگران پاسخ نمی‌دهند. اگرچه این رفتار با تصویر تلویزیونی رهبران قوی مطابقت دارد، ولی تصمیم‌گیری‌های سریع و بدون فکر و احتیاط، معمولا به اشتباه‌های بزرگ منجر می‌شود. وقتی به نظرات و افکار دیگران اهمیت نمی‌دهید، احتمال شکست شما نیز بیشتر خواهد بود.

۴. افراد بله‌قربان‌گو را اطراف خود جمع می‌کنند

بعضی از رهبران چنان در وفاداری اطرافیان خود غرق می‌شوند که در تمام تصمیم‌های خود انتظار حمایت بدون‌ فکر و بی‌چون‌وچرا دارند. این مسئله موجب به انزوا کشیده‌شدن کارکنان ارزشمند و ساکت‌شدن تمام صداهایی می‌شود که می‌توانند به موفقیت سازمان کمک کنند. وقتی رهبری مخالفت را به‌معنی بی‌وفایی و ناسپاسی یا حتی بدتر از آن، زیرپاگذاشتن اقتدار خود می‌داند، دیگر کسی نمی‌تواند در مواقع ضروری به او هشدار بدهد.