🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

آنان تاختند و در چشم بهم زدنی خود را به آنان رسانیدند ، که ناگ | ح- عبادیان

آنان تاختند و در چشم بهم زدنی خود را به آنان رسانیدند ، که ناگهان صداهائی مهیب و سفیر هزاران گلوله ، سپاهیان مهاجم در حالی بخود آورد که دیگر دیر شده بود ، آوای فریاد و ناله نیروهای غافلگیر شده ، شرزه خان و دیدبانهای بالای برج ها را در بهت و حیرت فرو برد و با خشم آمیخته با اندوه ، نظاره گر از دست دادن نیروهایشان شدند


در روز ششم محاصره کابل ، برج و باروی غربی دژ کابل بنام دژ عقابین ، بر اثر شدت انفجار گلوله های توپخانه فرو ریخت ، هنگ صف شکن کردها و لرها ، از شکاف ایجاد شده بدرون دژ تاخته و در این اثناء ، هنگامه ای عظیم از چکاچک شمشیرها و شلیک تفتگ ها بهمراه فریاد جنگاوران و ناله مجروحان در جنگی تن به تن میان ایرانیان و هندیان برپا شد ، نیروهای هندی به سختی دفاع می کردند و یکقدم عقب نمی نشستند ، در این هنگام بدستور نادر ، هنگ ویژه بختیاری ها و ترکمن ها ، به یاری لرها و کردها که در زیر فشاری خرد کننده قرار گرفته بودند شتافتند ، پس از نیم ساعت توان مقاومت هندیان رفته رفته ، ضعیف و ضعیف تر می شد ، در این هنگام هنگ ویژه ترکمن ها که وارد شهر شده بودند بسوی دروازه های دیگر شهر هجوم آورده و با از پای درآوردن مدافعان دروازه ها ، درب های آنان را گشوده و سپاهیان ایران مانند سیلی عظیم و بنیاد برانداز ، وارد کابل شدند ، در این میان شرزه خان و عده ای از همراهانش به سختی توانستند خود را از آن مهلکه عظیم رهانیده و بگریزند ، در نهایت نیز کابل مانند غزنین ، سقوط کرد و شهر به تصرف ایران درآمد


نادر بلافاصله پس از تسخیر کابل ، فرماندار خود را برای اداره شهر منصوب و فرمان داد با مردم با مهربانی و مدارا رفتار کنند و خود نیز بی درنگ بسوی هند حرکت کرد و پس از دو روز راهپیمائی ، به محلی بنام هِندَک رسید و ده نفر را همراه با نامه ای ، مبنی بر تصرف کابل و اتمام حجت با محمد شاه گورکانی ، بسوی دهلی روانه کرد



*پایان قسمت سی و هشتم*