Get Mystery Box with random crypto!

سرداران گرامی من ، ما در برابر دشمنی سرسخت و خونخوار ایستاده ا | ح- عبادیان

سرداران گرامی من ، ما در برابر دشمنی سرسخت و خونخوار ایستاده ایم ، ارتش نادر ، عده زیادی از سربازان و سرداران ما را ، یا کشته و یا اسیر گرفته ، اگر این جنگ ادامه یابد آتش آن دامن ما بیشتر خواهد سوزاند ، من هم از اینکه غرورمان پایمال شده رنج می برم ، از اینکه سربازان ایرانی در پایتخت ما رفت و آمد کنند خشنود نیستم ، ولی واقعیت اینست که هر چه بیشتر با این گرگ بیابان بجنگیم ناتوان تر و شکست خورده تر خواهیم بود ، من به روشنی حقایق را برایتان گفتم ، حال سه پیشنهاد دارم و به نظر من باید یکی از این سه پیشنهاد را بپذیرید


*یکم* با پیشنهاد نادر مخالفت کنیم و قید همه گونه تلفات و زیان های آن را بپذیریم *دوم* شرایط نادر را در ظاهر بپذیریم و با طول دادن مذاکرات ، در خفا و پنهانی و در فرصتی مناسب ، بر او بتازیم و جبران این خواری و شکست را بنمائیم *سوم* من با خوردن زهر ، خود را بکشم ، آنگاه شما خود تصمیم بگیرید و هر گونه خواستید عمل کنید ، ضمنا این را هم بدانید ، نادری که من دیدم سخت پیمان و باشرف و جوانمرد است ، او به من قول داده که سربازانش در دهلی دست از پا خطا نخواهند کرد و در این خصوص به من قول شرف داده است


سخنان محمدشاه در میان فرماندهان ارتش ، اثری نیکو داشت ولی عده ای از آنان با حضور سربازان نادر در دهلی مخالفت کردند و پیشنهاد کردند با پرداخت غَرامت جنگ (خسارت) و تحویل سلاح ارتش به نادر ، از وی بخواهند که خاک هند را ترک و به ایران بازگردد ولی اجازه حضور در پایتخت هند را نداشته باشد


پایان جلسه بزرگان و سرداران هند ، مصادف با صدای کر کننده کوس و کرنای ارتش ایران و گرفتن آرایش جنگی سپاه ایران گردید ، نظام الملک سراسیمه از محمدشاه و بزرگان هند اجازه خواست تا فورا نزد نادر رفته و نتیجه جلسه و درخواست بزرگان هند را به نادر اعلام نماید ، لذا با عجله قبل از حمله نادر با برافراشتن پرچم سفید ، بهمراه عظیم اله خان و غازی خان ، بسوی اردگاه سپاه ایران براه افتاد


نظام الملک جریان گفتگوهای محمدشاه و سرداران هندی را به اطلاع نادر رسانید و از وی خواست از اشغال دهلی صرفنظر کند زیرا ممکن است سربازان ایرانی در برخورد با مردم عادی ، مرتکب بعضی اعمال زشت و ناشایست شده و باعث تحریک مردم شوند و کار از کار بگذرد


نادر خنده تلخی کرد و گفت ، سربازان من در طول یکسال راهپیمائی و جنگ ، خسته و فرسوده شده اند و نیاز به استراحت دارند ، از طرفی من به آنان قول داده ام و اگر نتوانم قولم را عملی کنم حاضرم چند سال دیگر هم بجنگم و سرانجام خستگی سربازانم را در دهلی بدر نمایم ، اگر می پذیرید بیائید پیمان ببندیم وگرنه کار را به شمشیرها ، واگذار کنید


نظام الملک با دستان خالی به اردوی محمدشاه بازگشت و جریان مذاکره را بازگو کرد و گفت

اعلیحضرتا ، نادر مردی سرسخت است و برای جنگیدن مصمم است و حاضر نیست حتی یکقدم از خواستهای خود بازگردد ، نیمی از بزرگان و سرداران هند گفتند حال که اینچنین است چاره ای جز جنگ برایمان باقی نمانده و باید آماده جنگ شویم ، نظام الملک گفت


در زندگی ملت ها ، روزهای سخت فراوان است ، ده سال پیس کسی نادر را نمی شناخت ولی او امروز بعنوان پادشاه ، در کنار دروازه های دهلی است ، یازده سال پیش محمود افغان از کابل و قندهار ، سر به شورش برداشت و بجای شاه سلطان حسین نشست ، امروز نه نامی از محمود افغان هست و نه نشانی از شاه سلطان حسین ، کشور ما هم ، کشور توانگر و ثروتمندی بود و در جهان همتا نداشت ولی امروز شکست خورده دچار این اوضاع شده ، لذا چاره ای نداریم تا این موج را پشت سر بگذاریم ، مسلما روزهای خوش فراوانی در انتظار هند خواهد بود ، ولی در حال حاضر جلوی ضرر و زیان را از هر جائی که بگیریم منفعت است ، سخنان نظام الملک با تائید عظیم اله خان و غازی خان و محمدشاه و نیمی از حاضران در مجلس مواجه شد و آنها در اکثریت قرار گرفتند و حرف نادر طبق معمول ، بر کرسی نشست


فردای آن روز محمدشاه با گارد ویژه خود بهمراه نظام الملک و عظیم اله خان و چند تن از یزرگان و سرداران برجسته ارتش هند بسوی اردوی نادر براه افتادند



*پایان قسمت چهل و هفتم*