🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

اعزام کرد) گارد ویژه نادر مانند گرگهائی که به گله گوسفندان ح | ح- عبادیان

اعزام کرد)


گارد ویژه نادر مانند گرگهائی که به گله گوسفندان حمله می بَرَد به نیروهای عثمانی تاختند و چنان ضرب شستی به آنان نشان دادند که ظرف نیم ساعت نظم و ترتیب آنان را به هم ریخته و گروه گروه به محاصره ای کُشنده در آمدند و یک به یک طعمه ضربات مرگبار سربازان ایرانی می شدند


سپهبد محمدپاشا که متوجه شده بود اگر جنگ به همین منوال ادامه یابد ، جز شکست و سرافکندگی چیزی بدست نخواهد آورد دستور داد سپاهیانش آرام آرام طوری که محاصره نشوند عقب نشینی کنند و به سنگرهای از پیش ساخته شده خود که در چند کیلومتری میدان جنگ و در بیرون شهر قارص بود پناه ببرند ، ناگفته نماند که غروب خورشید و تاریکی هوا نیز به کمک عثمانیان آمد ، با فرا رسیدن شب ، نادر دستور داد بصورت نیم دایره ، سنگرهای نیروهای عثمانی را محاصره کنند و آنان را بدقت زیر نظر داشته باشند


با فرا رسیدن نیمه شب ، سپهبد محمد پاشا چند ستون هزار نفره از بهترین سربازان پیاده خود را بسوی اردوگاه اصلی نادر فرستاد و به فرماندهان خود دستور داد این ستون های پیاده را از دو سو پستیبانی کنند و پا به پای آنان پیش بروند و پس از رسیدن به نزدیکی چادر فرماندهی ارتش ، با یک شبیخون همه جانبه به سراپرده نادر ، او را از پای در آورند


ستون های سپاهی ترک بی آنکه به مانعی برخورد کنند نزدیک به یک فرسنگ در دل سیاهی شب راه پیمودند و به نزدیک ترین نقطه اردوی اصلی ارتش ایران رسیدند ، شادمانی این ستون ها بیرون از اندازه بود زیرا می دیدند با یک فرمان تاخت و تاز در کمتر از چند دقیقه به سراپرده نادر خواهند رسید و کار را تمام خواهند کرد


ولی این شادمانی بی پایه بود زیرا آنها نمی دانستند که نادر از نخستین گامی که آنان برداشته اند آنها را زیر نظر داشته و به نگبانان ایرانی دستور داده خود را کنار بکشند و پنهان کنند و اجازه دهند راه برای آنان باز نمایند تا پیشروی کنند ، در حقیقت ستونهای اعزامی دشمن و پشتیبانان آنان نمی دانستند با پای خود بسوی کشتارگاه می روند


هنگامی که سربازان محمد پاشا به سیصد متری چادر نادر رسیدند پیکی به نزد محمد پاشا فرستادند ، محمد پاشا که از این پیشروی شگفت انگیز آگاه شد به اندیشه فرو رفت و با خود گفت که محال است نادر تا این اندازه بی احتیاط باشد که نیروهای دشمن تا سیصد متری چادرش رفته باشند و او غافل بماند ، این بود که به پیک دستور داد به فرمانده نیروهای یاد شده بگوید اندکی عقب نشینی کنند تا با اعزام سربازان پشتیبان و بررسی بیشتر ، منتظر فرمان بعدی بمانند تا اگر دامی گسترده شده باشد بتوان از آن بیرون آمد


ولی دیگر دیر شده بود و پیش از آنکه پیک محمد پاشا برسد پلنگ تیز چنگ ایران به سواران خود فرمان داد که مانند تندآبی خروشان و بنیان کن به تک و تاخت بپردازند


جنگی کور و هراس آور در دل سیاهی شب درگرفت ، بدستور نادر برای اینکه سربازان ایرانی آسیب نبینند و خودی ها یکدیگر را نکشند یا بدست دوستان خود زخم بر ندارند پیوسته باید نعره بزنند و با فریاد ، یا علی و یا محمد بگویند


این کار دو سود داشت ، یکی اینکه سربازان ایرانی یکدیگر را می شناختند و دوم آنکه فریاد همزمان هزاران سرباز ایرانی ، زَهره شیر را آب می کرد و وحشتی عظیم در دل دشمن می انداخت ، جنگ به سختی مغلوبه شد و عده زیادی از سربازان دشمن که در دام افتاده بودند زهر تلخ مرگ را نوشیدند و عده ای دیگر به سختی عقب نشستند


نادر دستور داد فراریان را تعقیب کرده و امان ندهند تا خود را به سنگرهایشان برسانند ، در اجرای این دستور ، سواران ایرانی در تاریکی شب بدنبال سپاهیان از هم پاشیده دشمن تاختند و در پی آن بسیاری از آنان حتی از سنگرهای عثمانیان گذشتند و آنجا را به تصرف خود در آوردند ، سربازان جان به در برده عثمانی به ناچار به درون شهر قارص رفته و در درون دژ شهر پناه گرفتند

سپیده دم روز دوم نبرد ، سپهسالار ترک عثمانی که نامش در اروپا ، لرزه بر اندام جنگاوران آن سامان می انداخت پی برد که نه در روز و نه در شب نمی تواند بر این اعجوبه نظامی چیره (پیروز) شود و لکه ننگی در تاریخ افتخارات گذشته اش توسط نادر بر پیشانی پر چین و چروکش ، نقش بسته است


سپهبد محمد پاشا که در دلاوری و بی باکی یکی از آزموده ترین سرداران امپراتوری عثمانی بود اکنون که مزه و طعم تلخ حقارت آمیز ترین شکست ها را بدست این نابغه دوران چشیده بود اکنون که کاخ آرزوهایش را ویران می دید و در حلقه محاصره نادر افتاده بود نمی دانست چگونه خود را رها کند و پاسخ سلطان عثمانی را چه بدهد ، او که عمری را با سرافرازی در میادین مختلف جنگیده بود و اینک غرورش پایمال گردیده بود تاب نیاورد و از غصه و اندوه زیاد ، جان به جان آفرین تسلیم کرد و دق کرد و مرد