🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر،سردار نا آرام *قسمت ه | ح- عبادیان

زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر،سردار نا آرام

*قسمت هفتادم*
*آخرین قسمت*

*کشته شدن نادر*

هرج و مرج در کشور

کشمکش از شاهزادگان افشار پایان کار آنان

تغییر اخلاق نادرشاه و بیدادگری های او

سالهای ۱۱۵۹ و ۱۱۶۰ هجری قمری را در تاریخ قرون اخیر ایران باید از سال های بدشگون دانست در این سالهای نامیمون نادرشاه از کثرت فشار روحی که بزرگترین علت آن نابینایی فرزند دلبندش شاهزاده رضا قلی میرزا ولیعهد بود حالت طبیعی خود را از دست داده با یک سنگدلی و خشونت ناگهانی دست به آزار مردم و کشتار رعایا میزد.
نخست ۵۰ تن از سران کشوری و بزرگان دربار را از خشم اینکه هنگام نابینا نمودن فرزندش حضور داشته و به میانجی گری بر نخواسته بودند شربت مرگ کشانید سپس به دستور او زمامداران و توانگران بزرگ کشور ایرا از هر گوشه و کنار به پایتخت خواسته به تشخیص سه تن از نمایندگان شاه ریاست هیئت تعیین جرایم را داشتند به دلخواه خود جرائم کمرشکن ای برای آنان تعیین نمودند کسانی را که از پرداخت جریمه کوتاهی و یا اظهار عرض می کردند به زور چوب و شکنجه آنچنان درفشار می گذاشتند که یا از جان خود سیر شده تن به مرگ دهند و یا آنچه به نامش آن نوشته شده بود بدون اندک کوتاهی تسلیم نمایند .
از یک سو گماشتگان دولت نیز چون بازار را آشفته دیدند دست به آزار رعیت بدبخت دراز کرده از هرکه هرچه می توانستند به زور و بهنام جریمه یا افزایش مالیات و یا سرپیچی از فرمان دولت دریافت و به مکیدن خون مردم بیگناه پرداختند.
ولی با این همه هنوز آتش خشم شاه فرونشست و فرمان داد تا چندین تن از بازرگانان مسلمان هندی و ارمنی را در میدان نقش جهان اصفهان زنده در آتش بیداد بسوزانند.
در ماه محرم سال ۱۱۶۰ هنگامیکه از اصفهان به سوی خراسان می رفت به هر آبادی که می رسید از سر مردم بی گناه آنجا مناری ساخته با دیدن آن مناظره جانگداز آبی بر آتش خشم خود می ریخت. شاه مانند پلنگ خشمناک که هیچ گونه حس ترحمی در دل نداشته باشد به خونریزی پرداخت و گماشتگان وی نیز مانند گرگان گرسنه آتش به خرمن جان و هستی مردم بینوا میزدند.
رفته رفته این رفتار ناهنجار همه را به ستوه آورده و مردم با اینکه شاهنشاه خود را از جان و دل دوست می داشتند تاب این همه بیدارگری ها را نیاورده به شورش برخاستند.

کشته شدن نادر شاه

هنگامی که سرتاسر کشور ایران در آتش بیداد می سوخت مردم سیستان که بیش از همه در فشار کارگزاران درباری بودند به جان آمده شورش آغاز نمودند از یکسو هیئت تشخیص جرائم پانصد هزار تومان به نام علی قلی خان و ۵۰ هزار تومان به نام سردار جلایر فرمانروای کابل و فرمانده نیروی شرق تعیین نموده سوارانی چند برای دریافت جرائم به سیستان و کابل گسیل داشتند .
علی قلی خان چون می دانست سرپیچی از فرمان شاه سودی ندارد با شورشیان سیستان هم دست شده از پرداخت جریمه سر باز زد و نافرمانی آغاز نمود نادر شاه � این رفتار برادرزاده‌اش سخت خشمناک گردید فرمانی بهنام طهماسب قلی خان جلایر فرستاده وی را مامور نمود که علی قلی خان را زنده یا مرده دستگیر و شورشیان سیستان را گوش مالی شدیدی بدهد.
سردار جلایر چون از تیرگی اوضاع کشور آگاه بود و می دانست که دیگر به نادر شاه امیدی نمی توان داشت چنین اندیشید که یکی از شاهزادگان افشار را بر تخت نشانده علی قلی خان را به سپهسالاری ارتش بگمارد ولی علی قلی خان که هوای سلطنت در سر داشت به اندرزهای خیرخواهانه آن سردار با وفا گوش نداده و او را با زهر مسموم کرده و کشت.
رفته رفته دامنه شورشها به کردهای قوچان و تیره های دیگر نیز سرایت نمود و کردها یکباره از فرمان نادرشاه سرپیچی نموده ایلخی شاه را که در دشت رادکان پراکنده بودند غارت نمودند.
نادر شاه برای سرکوبی کردها با خشم بسیاری به سوی قوچان رهسپار و چون به آنجا رسید دست به خونریزی هولناکی زد علی قلی خان همینکه از چگونگی آگاه شد پیغامی برای فرمانده پاسداران و چند تن از نزدیکان شاه فرستاد آنان را به کشتن شاه وادار و وعده داد که در ازای این کار پاداش خوبی به آنها خواهد داد
تا این که در شب یکشنبه یازدهم ماه جمادی الثانی سال ۱۱۶۰ هجری قمری در فتح آباد نزدیک قوچان خواجه بیک قاجار ایروانی؛ موسی بیک امیر لوی افشار طارمی و قوجه کوندوز لوی افشار اورومی به همدستی صالح بیک قرخلوی افشار اورومی و محمد خان افشار اورومی فرمانده پاسداران ویژه شاهی نیمه شب به سراپرده نادر شاه هجوم بردند نادر شاه در اثر همهمه از خواب بیدار و با خنجری که همیشه زیر سر می گذاشت دو تن از آن تبهکاران را کشت ولی صالح بیک با ضربت سختی از پشت او را از پای درآورد و شاهنشاه افشار جان به جان آفرین تسلیم نمود.