روی صندلی چرخدارم نشستم، کتاب تست کلیه روی پامه، برگههای خل | Gabbro
روی صندلی چرخدارم نشستم، کتاب تست کلیه روی پامه، برگههای خلاصه و برنامهها روبهرومه، یه لیوان آب پر از یخ که قراره در مواقع اضطراری خنکم کنه کنارشونه و آهنگهای آلمانی توی گوشمه، پیامهای واتس اپ رو میوت کردم تا باز خبرهای بد دانشگاه به گوشم نخورده، روپوشم روی صندلی انتظار اتو رو میکشه و البته من. هنوز نمیدونم از کدوم فرمول باید مقدار سدیم تزریقی رو حساب کنم و کیف خالی از وسایلم هم با دهنکجی بهم نگاه میکنه که چطور تا یک ساعت دیگه پر میشه، موهای نمدارم منتظرن شونه و بافته بشن و آلارم کلاس زبان هم گذاشتم تا دوباره یادم نره، کِی از کسی که برای پنج دقیقه دیر رسیدن به کلاس گریه میکرد به کسی که کلاسش یادش میره تبدیل شدم، حالا کلاس هم انتظارم رو میکشه، قبل رفتن ترازو هم انتظارم رو میکشه تا ببینم چقدر نمیتونم اعصابم رو با خوردن تسکین بدم و اون ذهنمه که باید عوض بشه چه بولشت محضی، همه چیز انتظار منو میکشه و من روی صندلی چرخدارم منتظر یه چیز جادوییام و اتفاقی که در نهایت میافته اینه که وای دیرم شد، بدو بدو کارهارو انجام میدم و یکی دوتارو هم میس میکنم و تمام.