شعرك الممطر، كف يدك على سريري، ذراع جسري، عيون البحر، توقع حياتي كان وجود ولادتي و غيابك خساري. «موهایت بارانِ من، کفِ دستانت بالین من، بازویت پلِ من، چشمانت دریایِ من، انتظارت عمرِ من، حضورت تولدِ من و نبودنت از دست رفتنم بود.» _ از نامهٔ #غسان_کنفانی به #غادة_السمان @ghahveyeghajari 853 views05:30