🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

قهوه ی قجری

Logo of telegram channel ghahveyeghajari — قهوه ی قجری ق
Logo of telegram channel ghahveyeghajari — قهوه ی قجری
Channel address: @ghahveyeghajari
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 14.24K
Description from channel

ایدی جهت ارتباط با ادمین:
@Ghahve_ghajari 🌱
Instagram.com/_u/ghahveyeghajari

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


The latest Messages 184

2022-09-04 16:04:33
دوست داشتن اینجوری قشنگه که آقای چاوشی میگه...

@ghahveyeghajari
پیج اینستاگرام:
https://instagram.com/ghahveyeghajari
304 views13:04
Open / Comment
2022-09-04 14:21:01 ياسمن‌ها را به بوی عشق بوئيده
بال‌های خسته‌اش را در تلاشی گرم
هر نسيم رهگذر با مهر بوسيده
باز کن در، اوست
باز کن در، اوست

#فروغ_فرخزاد
@ghahveyeghajari
526 views11:21
Open / Comment
2022-09-04 14:21:01 زندگى، قبل از هرچيز زندگى‌ست!
گل مى‌خواهد، موسيقى مى‌خواهد
زيبايى مى‌خواهد ...

زندگى، حتى اگر يكسره جنگيدن هم باشد،
خستگى در كردن مى‌خواهد
عطر شمعدانى‌ها را بوييدن مى‌خواهد

خشونت هست، قبول؛
اما خشونت، اصل كه نيست
زايده است، انگل است، مرض است
ما بايد به اصلمان برگرديم.

زخم را كه مظهر خشونت است
با زخم نمى‌بندند
با نوار نرم و پنبه پاک مى‌بندند
با محبت، با عشق ...

چهل نامه کوتاه به همسرم
#نادر_ابراهیمی

@ghahveyeghajari
520 views11:21
Open / Comment
2022-09-04 12:20:03
@ghahveyeghajari
771 views09:20
Open / Comment
2022-09-04 11:20:04 محبوبِ من!
شما نباشید،
همه‌ی بغض‌های جهان
در گلوی من است...


#محمد_صالح_علاء

@ghahveyeghajari
906 views08:20
Open / Comment
2022-09-04 09:19:01 يك صبحِ زود
يك صبحِ زودِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرف هاى دورِ آشنا خواهيم رفت

مى گويند آنجا
كوچه هايى دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
مى گويند آنجا
نسترن ها نماز مى خوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملائكى بى سوُال
پياله هاى پُر از مى را
بر چينه هاى ستاره چيده اند،
هوا خوش است و كلمات،
همه كلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!

#سيدعلى_صالحى

@ghahveyeghajari
1.0K views06:19
Open / Comment
2022-09-04 06:14:44
یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱
پیامی برای امروز :
••••••••••••••••••••••••••••••••••
اهداف بزرگ را
به اهداف ِ کوچک تقسیم کن.
برنامه ی روزانه ی قدم های کوچک داشته باش.
معجزه ها
از پسِ ایمان به هدف
و با عشق انجام دادن ِ کارهای کوچک
پدیدار می شوند.

{ #معصومه_صابر }
@ghahveyeghajari
340 viewsedited  03:14
Open / Comment
2022-09-03 20:26:01 او را راحت گذاشتم.
نگفتم همه چیز درست می‌شود.
‏برای آرام کردنش تلاشی نکردم.
‏گاهی اوقات بهتر است همه‌چیز را آن‌طور که هست رها كرد؛
‏اندوه را آزاد گذاشت تا دوره‌اش را بگذراند...



#ژوان_هریس
@ghahveyeghajari
995 views17:26
Open / Comment
2022-09-03 19:26:01
@ghahveyeghajari
1.1K views16:26
Open / Comment
2022-09-03 18:50:05 قطعه ای از یک کتاب


مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم".

مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست،
برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پر کرد. بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت. بعد ایستاد و خمیازه ای کشید، کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت. بعد کارت تبرکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت، آدرس را روی آن نوشت و تمبر چسباند؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هر دو را در نزدیکی کیف خود قرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.

باباگفت: "فکرکردم گفتی داری میری بخوابی"
و مامان گفت: "درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست. پس از آن به تک تک بچه ها سر زد، چراغ ها را خاموش کرد، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت، جوراب های کثیف را در سبد انداخت، با یکی از بچه ها که هنوز بیدار بود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد، ساعت را برای صبح کوک کرد، لباس های شسته را پهن کرد، جا کفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد، اضافه کرد. سپس به دعا و نیایش نشست.

در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: "من میرم بخوابم"
و بدون توجه به هیچ چیز دیگری، دقیقاً همین کار را انجام داد!


#زويا_پيرزاد
چراغها را من خاموش ميكنم


@ghahveyeghajari
1.1K views15:50
Open / Comment