من ذهنی ،هم هویت شدگی ما پا به این جهان هستی گذاشتیم وشروع به | کیمیای درون
من ذهنی ،هم هویت شدگی
ما پا به این جهان هستی گذاشتیم وشروع به شناختن چیزها کردیم به مرور که بزرگتر شدیم برخی چیزها برای ما مهم شد ودر محور قلب ما قرار گرفتند وگاهی اوقات همه چیز ما شد این چیزها شامل اجسام وافراد میشوند دررواقع آنها هویت ما شدند
ما خودمان را با آنها یکی میدانیم خانه من ،عشق من ،ماشین من ،پول من ،کار من همه این من ها در ذهن ما هست وما شبانه روز به اینها فکر میکنیم ما همیشه با اینها درگیر هستیم اینها هویت ما شدند اما در اصل اینها هویت ما نیستند
هویت اصلی ما از خداوند از منبع هستی است اوست که بایددر محور قلب ما باشد اما ما چیزهایی دیگر را می پرستیم ما در مرکز قلب خود پول را می پرستیم ان ماشین که به خاطرش شب وروز ده تکنیک به کار می بریم ومی گوییم اگر آن ماشین اگر آن درآمد اگر آن فرد را داشته باشم خیلی خوشبخت میشوم
اما نمیدانیم اینها خواسته های من ذهنی است که میگوید اگر آن ماشین یا فلان نفر را داشته باشی خیلی خوشبخت می شوی اینها فقطـ اجسام وافراد هستند نه اینکه اینها را نباید داشت وخوب نیستند برعکس باید که باشند اما هویت تو نباشند کل زندگیت را در پی اینها نباشی بلکه هویت تو ومن اوست هموست که گنج حقیقی است
اینگونه در دانش توث آمده :در درون انسان گنجی نهفته است که به دور آن ماری حلقه زده است آن مار نفس اماره ماست که من ذهنی بخشی از آن است هر آنکه به این گنج دست پیدا کند
تمام آنچه که بخواهد موجود می شود مثل سلیمان دانش وثروت ومقام وخرد را یکجا به دست خواهد آورد. آن مار من ذهنی است که باید رها شود وآن گنج منبع عظیم خداوند است وقتی من ها کنار رود او آشکار می شود همه ما گرفتار این من ها وهم هویت شدگی هستیم در تاریکی هستیم اما باید به خانه بازگردیم به اصل خویش.
