مرا تو بی سببی نيستی به راستی صلت كدام قصيدهای ای غزل | گی فی فی
مرا تو بی سببی نيستی به راستی صلت كدام قصيدهای ای غزل؟ ستاره باران ِكدام سلامی به آفتاب از دريچهی تاريك؟ كلام از نگاه تو شكل میبندد خوشا نظر بازيا كه تو آغاز میكنی! پس ِ پشت ِمردمكان ات فرياد كدام زندانیست كه آزادی را به لبان برآماسيده گل سرخی پرتاب میكند؟ ورنه اين ستاره بازی حاشا چيزی بدهكار آفتاب نيست نگاه از صدای تو ايمن میشود چه مومنانه نام مرا آواز ميكنی! و دلات كبوتر ِ آشتیست، درخون تپيده به بام ِتلخ. با اين همه چه بالا چه بلند پرواز میكنی!