ترجمهی این شعر را تقدیم میشود به آنیشا اسداللهی، کیوان مهتدی | Hegemony & Culture | هژمونی و فرهنگ
ترجمهی این شعر را تقدیم میشود به آنیشا اسداللهی، کیوان مهتدی و تمام کسانی که از زندانها درس مقاومت را دیکته میکنند.
چند توصیه به کسانی که به زندان میروند
اگر از دنیا، کشورت و انسانها ناامید نشوی اگر اعدام نشوی غیر از خواب ده یا پانزده سال در حبس میخوابی «کاش همچون پرچمی آویزان بر طناب بودم» خواهی گفت. بر ریسمان زندگی چنگ خواهی زد. خوشبختی نیست اما بهای آن است. در جدال با دشمن روزی بیشتر زیستن. در تنهایی حبس مثل سنگی در چاه. اما سوی دیگرت چنان باید در هیاهوی جهان در آمیزد که بر خود بلرزی همچون برگی که چهل روز بلرزد بر زمین. در انتظار نامهای در حبس همراه با زمزمهی ترانهای محزون و همچنین خیره به سقف تا صبح خوش است و خطرناک نیز هم. بعد از اصلاح صورتت را بنگر، و فراموش کن گذر زمان را مواظب ساسها باش و غروب بهاری، و نان و خوردنش تا آخرین لقمه، و از یاد نبر خنده را. زمانی و کسی چه میداند زنی که عاشقاش هستی دیگر نخواهدَت، سهل نیست نارون همچون شاخهای شکسته میماند، برای محبوس. در حبس تصور گل و باغچه شوم است، اما تصور کوه و دریا زیباست. توصیه میکنم بیوقفه بخوانی و بنویسی و ببافی یا آینه بسازی یعنی ده پانزده سال حبس و حتی بیشتر از آن طاقت فرسا نیست، میگذرد، کافیست خاموش نشود جواهر زیر پستان چپات.