نوشتههای دریافتی مأموریت اخلاقی حزب کمونیست نوشتهی: | Hegemony & Culture | هژمونی و فرهنگ
نوشتههای دریافتی
مأموریت اخلاقی حزب کمونیست
نوشتهی: جرج لوکاچ ترجمهی: م. رضا ملکشا
13 اوت 2022
توضیح نقد: متن حاضر که نخستین بار در سال 1920 در نشریهی کمونیسموس (Kommunismus) منتشر شده است حاوی برداشت لوکاچ در آن مقطع از حزب کمونیست، و وظایف و ساختار آن است.
آخرین جزوه نیز مانند دیگر نوشتههای لنین، سزاوار مطالعهی دقیق همهی کمونیستها است. او مجدداً استعداد خارقالعادهاش را در درک آنچه بهیقین دربارهی پدیدهای جدید در تکوین پرولتاریا بدیع است آشکار میسازد: توانایی لنین در درک ماهیت آن و قابل فهم ساختن آن به انضمامیترین شکل. درحالیکه نوشتههای قبلی او تا حد زیادی ماهیت جدلی داشتند و عمدتاً به بررسی سازمانهای مبارز پرولتاریا (عمدتاً دولت) میپرداختند، این مورد با توسعهی کنونی جامعهی جنینی جدید سروکار دارد. درست همانطور که شکل سرمایهداری تولید، با انضباط کارگری که از اجبار اقتصادی (گرسنگی) ناشی میشد بر خشونت عریان نظام سرفداری برتری داشت، همکاری آزاد انسانهای آزاد در جامعهی جدید نیز ــ حتی در زمینهی بارآوری ــ بهمراتب از سرمایهداری پیشی خواهد گرفت. دقیقاً به همین دلیل است که شکستطلبان سوسیال دموکرات انقلاب جهانی، شکاکترین افراد هستند. آنها به کند شدن نظم کاری، کاهش بارآوری و بهطور خلاصه، همزمان به فروپاشی اجتنابناپذیر نظام اقتصادی سرمایهداری اشاره میکنند. آنها با بیصبری و نابردباریای که تنها با صبر و شکیباییشان نسبت به سرمایهداری مطابقت داشت اذعان کردند که این چیزها بلافاصله در روسیهی شوروی تغییر نکردند. فقدان مواد خام، مبارزات داخلی و مشکلات سازمانی از دیدگاه آنها تنها برای دولتهای سرمایهداری عذر و بهانه بهحساب میآید و نکتهی مدنظر آنها این است که نظام اجتماعی پرولتاریا باید به معنای تحول درونی و بیرونی همهی شرایط، یعنی بهبود همهجانبهی اوضاع، از همان نخستین لحظهی تولد چنین نظمی باشد.
احزاب قدیم عبارت بودند از ترکیبهای مصالحهکار و مجموعهی ناهمگونی افراد که به سرعت بوروکراتیزه شدند و خیلی سریع به صورت اشرافیت افسران حزب و زیردستهایی درآمدند که از تودههای مردم جدا شده بودند. از سوی دیگر، احزاب کمونیستی جدید میبایست خالصترین بیان مبارزهی طبقاتی انقلابی، یعنی فراروی از جامعهی بورژوایی را نمایندگی کنند. با این حال، گذار از جامعهی قدیمی به جامعهی جدید، نه فقط محدود به اقتصاد و سازمان، بلکه همزمان به معنای تحول اخلاقی نیز هست. هیچ سوء تعبیری نباید رخ دهد؛ هیچ چیزی بهاندازه اتوپیاگرایی خردهبورژواییِ کسانی که شیدای تصور تغییر اجتماعی تنها از طریق دگرگونی باطنی انسان هستند از اندیشهی ما دور نیست. کمترین نشانهی غیرقابلچشمپوشی از این تصور خردهبورژوایی، این واقعیت است که طرفداران آن چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه به این میانجیْ دگرگونی جامعه را به نقطهای تار و دور در آیندهای بیانتها موکول میکنند. برعکس، ما اصرار داریم که گذار از جامعهی قدیم به جامعهی جدید، نتیجهی ضروری نیروها و قوانین عینی اقتصادی است. با تمام ضرورت عینیاش، این گذار، گذار از اسارت و شیوارگی به آزادی و انسانیت است. به همین دلیل، آزادی را نمیتوان صرفاً بهعنوان ثمره و نتیجهی توسعهی تاریخی در نظر گرفت. در این توسعه باید لحظهای شکل گیرد که در آن آزادی به یکی از نیروهای محرک مبدل شود. اهمیت آن بهعنوان یک نیروی محرک باید دائماً افزایش یابد تا زمانی فرا رسد که رهبری جامعهای را که اکنون انسانی شده بهطور کامل در اختیار بگیرد. زمانی که «پیشاتاریخ بشریت» به پایان برسد و تاریخ واقعی آن بتواند آغاز شود...