گمان میکنم وفاداری کاملی به خودم داشتهام. عوض نشدهام، از وق | سعید هلیچی
گمان میکنم وفاداری کاملی به خودم داشتهام. عوض نشدهام، از وقتی خودم را میشناسم احساساتم، افکارم، وجودم نوعی ثبات را نشان میدهد. که پیشامدهای زندگی، نتوانستهاند خرابش کنند. خودم را در آنچه در هفده سالگی میاندیشیدم، در آن چه بودم باز میشناسم. وسوسهی بدعتها و تعصبها که از پی هم آمدهاند، از راه به درم نکردهاند. من آن بودم که بودهام. خیلی زود یاد گرفتم تنها باشم چون مشابه دیگران فکر و زندگی نمیکردم. جوهره ژرف اندیشم نمیگذاشت. اما تنهایی، انزوا نیست! حایل جدا کننده من از دنیا نیست، سپری، زرهی است که میتواند از آزادی من دفاع کند، که به من امکان میدهد با وجود آتش سوزانی که برافروختگیهایم، بیزاریهایم، وحشتهایم من را در آن فرو می برند، خونسردیام را حفظ کنم و در برابر ناملایماتِ بیرحمِ زندگی تاب بیاورم.