ابر ابر ابر
ابرهایِ خون
ابرهایی سیراب شده از زخمهایمان
ما در خواب بیداریم،
خوابی خونین
که نه یارایِ بیدار شدن از آن داریم
و نه مجالِ کابوس ندیدن...
چشمان جُغدینِ مرگ به ما خیره است
به ما شیارهایِ کوچکِ متحركِ خون،
که خون انتخابمان میکند...
اما بیدار باید
پردهیِ نازکِ شب زدودنیست
درهیِ مرگ را پُلِ آگاهیست
و فردا نمیتوان در آغوش ندامت
تاریخ امروز را
به دستانِ بیگناه فراموشی سپرد...
برشی از شعر #سعید_هلیچی
پ.ن۱: تصویر کیسههای برنج کارگران #متروپل که از آنها برای حمل لباس و وسایل خود استفاده میکردند.
Channel: @heleichi_saeed