این سرزمین
دیگر سرزمین نیست
این سرزمین
که هر بار جوی خون و نفت در آن به راه افتاد
فرصت طلبان برخاستند
سرزمینمان که استفراغش میکنیم در شـــــرابخانهها
وچونان لذتهایی حرام شده
ترکش میکنیم بر بستر هرزگان
سرزمینمان که آن را چونان پوست تن و اعترافات در اتاق بازجویی از تنمان در میآورندش
و بر دستهایمان میچسبانند، برای دست زدن روبهروی پنجرههای حاکم
این چه سرزمینیست؟!
ولی با این حال
همین که چند قدم از آن دور شویم
در اولین پیادهروی تبعیدگاه
از دلتنگی در هم میشکنیم
و دوان دوان میرویم
صندوقهای پست را در آغوش میگیریم
و گریه میکنیم...
برشی از شعر #عدنان_الصائغ
ترجمه: #سعید_هلیچی
کتاب: #تاریخ_اندوه
Channel: @heleichi_saeed