نامجـون: دیشب یه پـشه تو اتاق داشت میچرخید اخرش یه گوشه اتاق خفتـش کردم یهو بهم گفـت بابایی یونگـی: نامجـون: دیدم راست میگـه خون من تو رگاشه تا صبح تو بغـل هم گریه کردیم یونگـی: نامجون گمـشو از اتاقم بیرون.
تـه: دیروز جین هیونگ بهم پیام داد گفت بیا بریم برف بازی. جیمـین: مگه برف اومده؟ الان وسط تابستونه! تـه: منم همینو ازش پرسیدم که گفت مگه وقتی بچه بودی با دخترای فامیل دکتر بازی میکردی واقعا دکتر بودی؟ جیمیـن: تـه: خلاصه دو سه ساعتی برف بازی کردیم ^_^. جات خالی خیلیم خوش گذشت. جیـمین تا ابد: