Get Mystery Box with random crypto!

یه آقایی میخواست ماشینش رو بهم بفروشه. اونقدر ازش تعریف کرد که | جملات ناب

یه آقایی میخواست ماشینش رو بهم بفروشه. اونقدر ازش تعریف کرد که آخرش پشیمون شد نفروخت! حالا اینکه سه ساعت من رو سر کار گذاشت به کنار، به نظرم حرکتش خیلی قشنگ بود. یه لحظه به این فکر کردم که آدما از ماشین که دیگه کمتر نیستن. خیلی قشنگ میشه اگر بخوای قبل از اینکه جایگاهشون رو به کسی بدی، بفروشیشون، تخریبشون کنی، قبلش فقط یه لحظه به خوبیاشون فکر کنی. شاید پشیمون شدی …