«من قطارتاريكی هستم» مینويسم وخط میزنم و روی پيشانی كاغذ | کلک Kellck
«من قطارتاريكی هستم»
مینويسم وخط میزنم و روی پيشانی كاغذ نگرانی ريلهای خط خطی موج میزند
عكس بگير، تصور كن من قطار تاريكی هستم كه تنها در واگن هايم زندگی میكنم!
و تصور كن اين قطار تاريك را هرگز نديده ای
عكس بگير از تاريكي شبهای بی چراغ. . . و اصلا" فكر نكن كه سر قطار سوت میكشد و در گوشهای اين كوه یک نفر هی داد میزند : خداحافظ «خدا حافظ»
خط میزنم نام تورا هی مینويسم و . . . وتو رفتار وحشی اين خودكار را روی تن سفيد كاغذ دوست داری اما فراموش كن كه دنيا در من چشم گذاشته بود و من تنها در پيراهنم زندگی میكردم نه! نمیخواهم در اين مسافرت از آغوش تو بگذرم چرا كه تو مسافرخانهی شلوغی بودی و من برای پيراهنم از خواب های طلايی رنگی پريدهام!