Get Mystery Box with random crypto!

‌عامل اصلی مقایسه چیست؟ و چرا مقایسه می کنیم؟! یکی از سنت ها | عرفان و خودشناسی

‌عامل اصلی مقایسه چیست؟ و چرا مقایسه می کنیم؟!


یکی از سنت های ظاهرا مفید و موجه در تمام اجتماعات بشری “مقایسه“ است. مقایسه هم وسیله ایست برای حفظ “هستی“ وسیله ایست برای عدم توجه نسبت به پوچی و بطالت آن. و هـم وسیله ایست برای عدم درک رنج های حاصل از آن.
(توجه داشته باشیم که معیار قرار دادن تجربیات دیگران در زمینه علوم غیر از مقایسه و مسابقه “شخصیت“ اسـت.) ذهـن ما درگیر یک مسابقه و مبارزه شدید بر سر حصول علایمی است که به کار یک “هستی“ نمایشی و فریب آمیز می آید. بنابراین واقعیت زندگی اهمیت خود را از دست می دهد و انسان مجذوب و مسحور علایم، معنا و تعبیر قضا یا زندگی می گردد. و می دانیم که تعبیر ها، توصیف ها و معنایی که ذهن به واقعیت ها می چسباند و در آن ها می بیند لاشیئی اسـت، مبتنی بر پندار است. و همین توصیف ها و تعبیر ها را ذهن به حساب “هستی“ می گذارد. در این صورت وضـع انسان ها در مسابقه “هستی“ چنان است که می کوشند تا در زمینه یک لاشیئی، در زمینه پندار ها خودشان بر یکدیگر سبقت بگیرند. و این به معنای یک زندگی و تلاش پوچ است؛ به معنا بطالت مطلق است. ولی ذهـن بـرای ایـن که متوجه پوچی و بطالت تلاش های خود در مسابقه نگردد دو حیله اساسی می اندیشد: اولاً چنین وانمود می کند که درگیر مسابقه بر سر واقعیت ها است؛ ثانیاً مقایسه را که یک سنت پذیرفته شده است وسیله ای قرار می دهد برای توجیه تلاش های خود و عدم توجه به ماهیت آن. مـن بیست میلیون دارم ـ که برای یک زندگی مرفه کافی است ـ و تو سی میلیون داری. مـن تـحـت عنـوان “موفقیت“ و شلاق موجه در خدمت آن یعنی “مقایسه می کوشم تا بیست میلیونم را به چهل میلیون برسانم و بر تو سبقت بگیرم. این “مقایسه گرفتگی نمی گذارد مـن متوجـه بـشوم که بعد از بیست میلیون هر چه حاصل کنم حکم سفال را دارد. تو ده میلیـون سـفال بار خودت کرده ای و من می کوشم تا بیست میلیون بار خودم کنم.
حالا این مثال را تعمیم بده به دانشی که نه مفید است و نه مـورد علاقه من؛ آن را تعمیم بده به شهرت، به حرفه ای که اصـلا مـورد شوق و رغبت من نیست ولی معنای اجتماعی آن مجلل است؛ و به تمام ابعاد زندگی. خدا می داند که در اجتماعات چه اشتغالات پوچی رواج دارد، و “مقایسه گرفتگی“ آن ها را توجیه می کند و عادی جلـوه می دهد.
منشأ و محرک مقایسه در حقیقت “خود“ است؛ الگو ها نشسته در آن است. ما درواقع “خودمان را با خودمان مقایسه می کنیم. در تمام زمینـه هـا مـا دو الگویه هستیم - “حقیر“، “متشخص“ بی عرضه“، “باعرضه“، “موفق“، “ناموفق“ ـ و این دو الگوها هستند که خود را با یکدیگر مقایسه می کنند. و چون الگو های من مبتنی بر تعبیر ها و پندار ها ذهن خودم است مـن عمـلاً دارم پنداری را با پنداری دیگر می سنجم. بنابراین مقایسه یعنی دو هیچ را با یکدیگر سنجیدن و سپس به تلاش افتادن تا یک هیچ را جای هیچ دیگر نشاندن. این یعنی پوچی. (باز هم توجه داشته باشید که مـن ظـاهراً در تلاش حصول ده میلیونم ولی باطنـاً نظر به تعبیر و معنا اجتماعی و ارزشی آن دارم.


محمد جعفر مصفا
هله
ص 164 و 165

@Khodshenasivo
عرفان و خودشناسی