Get Mystery Box with random crypto!

‍ هرُسْتراتُس—هراکلیتُس بسیارانی امروز بر آنند که به هر بهایی | کانال فلسفی «تکانه»

هرُسْتراتُسهراکلیتُس
بسیارانی امروز بر آنند که به هر بهایی پُرآوازه گشته و نامی ماندگار از خود بجا گذارند. در هر گوشه از جهان و در هر نهادِ دینی یا سیاسی یا اقتصادی و یا هنری این چنین کسانی را می توان یافت. این کسان خود میوهٔ درخت تنومندی هستند که بر خاکِ پوچ آیینی و پوچ منشی ریشه دوانده است…
در آن روزگارانِ دور، شهر و مردمانی بودند که هراکلیتُس را با پوچ آیینی ها و پوچ منشی ها می آزردند. او از آنان بیزار بود. شهر و اورنگِ فرمان را نپذیرفت، وانهاد و رفت. او مردِ نیایش بود نه پوچ آیین و پوچ منش. او داشتنِ نام و نشان و ماندگاریِ نام به هر بهایی را خوارمی داشت. ولی سده ای به ما نزدیکتر میانِ همان پوچ آیینی ها و پوچ منشی ها کسی می زیست که به سانِ ویرانگرانِ روزگارِ ما به هیچ چیز بهایی نمی داد جز به ماندگاریِ نامِ خویش. او Ηρόστρατος هرُسْتراتُس نام داشت.
هرُستراتُس برآن شد،به گفتهٔ پلوتارک در زاد روزِ اسکندر، نیایشگاهِ آرتِمیس در شهرِ اِفِسُس را آتش زند تا نامِ او به آوایی سترگ بلند شود، در کوه های هر گوشه از جهان بپیچد و پژواکش بر مردمانِ همهٔ زمان ها و زمانه ها برسد. او چنان کرد و چنین نیز شد؛ نامِ او به بدنامی ماندگار گشت…
هراکلیتُس سخن از گذرا بودن می گفت، نه در پِی نام بود و نه در تبِ ماندگاریِ نام و نشانش می سوخت. با اینهمه، نام و نشان و سخنِ هراکلیتُس به نیکنامی ماندگار شد.
اکنون این دو نامِ ماندگار در افقِ زمانهٔ ما پدیدارند.
در نامِ هرُسْتراتُس آتش و دود و ویرانیِ نیایشگاه و بدنامی جاویدان است.
در روشنای آذرخشِ هراکلیتُس مردمانی را می توان دید که در آنسوی پوچ آیینی، سنگ بر سنگ می نهند تا نیایشگاه و نیک آیینی را بازسازند.
هر کدامینِ این دو راه همه کسان را به سوی خود می خوانَد و به سوی خود می کشانَد.
اکنون و اینجا، کدامین راه ما را با خود خواهد برد؟

#خسرو_یزدانی
#تکانه

@khosrowchannel


به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید!