http://uupload.ir/files/39qu_گرما-1.jpg خوشترین ایام من دردوران قدیم بودفصل تعطیلی تابستانم سیرروستای پدرمی رفتم شادوخندان اندرآن باغ بزرگ روستاهمره بادوستان میگشتم هرطرف سبزه وگل میدیدم هرطرف گل به چمن میدیدم گلای خوشبورامیچیدم میان آنهمه گل .من گل خویش رامی دیدم مدتی قامت رعنای گلم کاویدم گل اسیرمن ومن دربغلم گل بوسیدم لحظه ای نفسم هم نفس گل .عشق بوییدم گل چومی خندیدمن نیزبه گل خندیدم کمی هم رقصیدم بعدآن چندقدمی رفتن گل پاییدم نرمی وگرمی آن شاخه ی گل همه راوهمه رابرتن خویش مالیدم هرطرف گل برفت درپی اوچرخیدم این گذشت وبعدایام دگرنشان ازگل خودپرسیدم گل به بستان ندیدم ازغم وغصه به خودلرزیدم همچوبرگی به خزان پرزیدم بهاالدین ذاوودپور https://t.me/krmnsh 343 views21:45