Get Mystery Box with random crypto!

پارت هشتادو ششم امیرسام لحظه جدایی بود همه مون واقعا به یک اس | مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟!

پارت هشتادو ششم
امیرسام
لحظه جدایی بود همه مون واقعا به یک استراحت خوب نیاز داریم تا فکرامون بیاد سرجاش و بتونیم کار کنیم و دنبال فرصت های جدید باشیم .
تو ماشین نشستیم ارشاوین پشت فرمون بودو ادرین کنارش .
عکسایی که این مدت تو رم گرفته بودیم نگاه میکردم ؛
به به این سه تا پسر خوشتیپ کین!؟چقدر بلا هستن،
همینجور داشتم از خودمون تعریف میکردم که رسیدم به عکس اهو
خیلی عکسه قشنگی بود ؛
وقتی اهو درحال خندیدن بود ازش یواشکی عکس گرفته بودم
محو خنده اش شده بودم که یادم اومد قراره چند وقت ازش دور باشم
ناخوداگاه دپرس شدم
چرا اخه!؟چرا به اون دختر که بلایه اسمونیه فکر میکنم!؟دیووونه شدم حالیم نیست .
نکنه حسی بهش دارم و نمیفهمم !!!
تو همین فکرا بودم که خبر ادرین گفت رسیدیم .
چمدونارو برداشتیم وارد خونه عزیزو دلبندمون شدیم
تا وارد خونه شدم یک حس ارامشی تمام وجودمو گرفت
البته ناگفته نماند که خونه اینقدر کثیف بود که حتی نمیتونستی راه بری؛ بویه خاک وحشتناکی هم میداد
ادرین:داداشا کی خونه رو تمیز میکه!؟
ارشاوین و منکه رومون و اونور کردیم و سوت زدیم
ادرین :خب خونه بیخیال کی ناهار درست میکنع!؟
منو ارشاوین باز بهم نگاه کردیم و یک صدا گفتیم(چه هوایه خوبیه)و سریع فرار کردیم تو اتاقامون
طفلی ادرین چمدونارم براش سوغاتی گذاشتیم
با خستگی خودمو پرت کردم رو تخت چشامو بهم فشردم و ده دقیقه ریلکس کردم
بعدم حموم و یک دوش جیگرو مامانی
حوله رو دوره خودم پیچیدم و تا درو باز کردم و سرمو اوردم بالا دیدم یک دختره تو اتاقمه
یکهو عین دخترا جیغ زدم اونم تا مونو دید جیغ زد
یکدفعه دراتاق باز شدو دوتا دختر تا منو دیدن جیغ زدن منم از تعجب حالیم نبود چیکار میکنم فقط تو جیغ زدن همراهیشون کردم .
ارشاوین و ادرین بدو بدو اومدن تو اتاقم و با دیدن این صحنه فرطی زدن زیرخنده نزدیک بود زمینو گاز بزنن
ارشاوین دخترارو بیرون کرد همینجور مات و مبهوت تو چارچوب دره حموم واستاده بودم و حوله دور کمرم و درحال نگاه کردن به اون تا بزکوهی
ارشاوین:امیر سام نکنه دختر بودی ما خبر نداشتیم
ادرین:خوب جیغا میکشیا ناقلا
ارشاوین:شماره بدم خدمتتون خانوم محترم!؟
بالشتو وارداشتم پرت کردم سمتشون دوتاشون قاه قاه میخندیدن
ادرین:ای جوووووون خانوم خوشگله عصبانی شد
ارشاوین :بدو فرار کن تا با کفشا پاشنه دارش نزده تو سرمون


دوتاشون مسخره کنان رفتن و در اتاقو بهم زدن
یک نگاه به اتاق کردم به به چه تمیزو مرتب وای چقدر برق میزد
اون موقع فهمیدم اون دخترا نظافت چی بودن
لباسامو تنم کردم و از اتاق اومدم بیرون
همه یک جوری نگام میکردن از خجالت اب شدم
رفتم تو اشپزخونه دیدم به به ادرین غذا سفارش داده و عجب میزی چیده
امیرسام:میگم ادرین نکنه تو بچه بودی مامانت بهت کد بانویی یاد میداده خوب بلدی شیطون چیکارا کنی اگه میخای شوهر برات پیدا کنم همه ازخداشونه چنین خانوم کد بانویی!!!!
ادرین:تو فعلا دنبال شوهر واسه خودت باش جیغ جیغو خانوم

همینجور چرت و پرت میگفتیم که ارشاوین اومد
ارشاوین:خیلی حرف مفت نزنین
بیاین غذا بخوریم که معده هام همو خوردن

منو ادرین بهم نگاه کردیم و پقی میخاستیم بزنیم زیر خنده ک خندمو خوردم و خیلی ریلکس گفتم
امیر سام:ببخشید اقا ارشاوین میشه بدونم چندتا معده دارید!؟

ارشاوین:سوال کردن داره بی سواد خو معلومه دوو.....

هنوز میخاست ادامه حرفشو بزنه متوجه گندش شدو و دوتامونو فحش بارون کرد
همینطور که بحث میکردیم ناهار خوشمزمونم نوش جان کردیم و دخترا هم کاره خونه رو تموم کرده بودن در این فاصله
ارشاوین پولشونو پرداخت کردو رفتن .
ما سه تا هم از شدت خستگی توان بالارفتن از پله هارو نداشتیم و هرکدوم گوشه ای از خونه ولو شدیم
منکه نفهمیدم چطور خوابم برد ولی خواب اروم و با ارامشی داشتم....