2019-11-11 23:24:19
"پایان عصر تماشاگری؛ ظهور جامعه جستجوگر"
دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی، استاد فلسفه سیاسی دانشگاه علامهطباطبایی، در یادداشتی تلگرامی نوشت:
هریک از ما در جستوجوی خویشتنیم. جامعه نیز جستجوگر خویشتن است. جامعه جستجوگر امروز راه درازی را پشت سرگذاشته است.
انقلاب که شد، آرزومند بود. "جامعه آرزومند" گرم است و پرآشوب. آرزوها تنوع دارند، اما آرزومندها، با همه تفاوتهاشان به فرداهای دور میاندیشند. از حال و اوضاع زندگی کوتاهمدت فردیشان غفلت میکنند. غرق رویاهای جمعی زندگی میکنند.
انقلاب که پیروز شد، روحانیون و روشنفکران و فعالان پرسابقه، جامعه را هدایتپذیر میخواستند. هرکس از سویی راه هدایتی نشان داد و مردم را به راه هدایت و نور و سعادت دعوت کرد. هدایتگران به سر و کله هم پریدند و آخرکار معلوم شد راه اصلی هدایت کدام است.
شمار کثیری از مردم به راه هدایت پیوستند و شماری دیگر، نشستند، باور نکردند، و بهتدریج کسانی به زندگی شخصی خود بازگشتند.
دهه شصت به پایان رسید، جامعه در دهه هفتاد "پرسشگر" شد. هرکس از جایی برخاست، و سمبلهای هدایت را به پرسش کشید. کار و بار روشنفکری و تولید و ترویج فکر و اندیشه گرم شد. همه دلمشغول تولید پرسشهای تازه شدند یا به پاسخگویی به پرسشهای جاری در کوچه و بازار شهر پرداختند.
دهه هشتاد، جامعه بهتدریج "معترض" شد. پرسشهای پاسخنگفته انباشت شده بود و مردمانی به اعتراض میاندیشیدند. اوج آن سال۱۳۸۸ بود. اما اعتراضاتشان به جایی نرسید. کتک خوردند، آواره شدند و یا به خانههاشان بازگشتند.
به آنها تفهیم شد قدرتی ندارند. شکستخوردگان تحقیر شدند. تمسخرشان کردند. طعم ذلت به آنان چشاندند.
دهه نود، دهه پرتلاطمی بود. جامعه ابتدا بازیگر شد. از زمین بازی انتخابات و صندوق رای استفاده کرد تا بازی کند. فرصتهای کوچک را جدی گرفت. چندان به دستاوردها و فرداها نیاندیشید. بیشتر ذوق بازیکردن گرمش میکرد. در بازی هم به جایی نرسید. هیچ چیز برای یک بازی منصفانه فراهم نبود.
از نیمه دهه۹۰ دست از بازیگری دست کشید، معترض شد. روزهایی را به اعتراض گذراند. اما سرخورده به خانه بازگشت. پس از آن، به "تماشاگری" روی آورد.
حال دیگر تماشاگر است. کسانی در صحنهاند، بازی میکنند، شجاعت میورزند، رجز میخوانند، جلو میروند، عقب میروند، گاه صحنههای فساد به صحنه میآورند، گاه صحنههای ترسناک، شادند، سوگوارند، موفقاند و گاه اندیشناک؛ اما هیچچیز تماشاگران را از روی صندلیهاشان بلند نمیکند.
تماشاگران تماشا میکنند. با هم تفاوتهای بسیار دارند. کثیری از آنان خوابند. کسانی تخمه میشکنند و با کنار دستیشان بگومگو میکنند. نمایش روی صحنه هیچ انتظاری در آنان بر نمیانگیزد، آرزویی خلق نمیکند، هیچچیز گویی ارزش پرسیدن ندارد، حتی در آنان میل اعتراض هم ایجاد نمیکند.
تماشاگری دوام ندارد. هیچ زایشی در آن نیست. ملالآور و کسالتبار است. خوب اگر نگاه کنی، کسانی برخاستهاند، صندلیها را ترک کردهاند.
بیرون سالن تماشا، بگومگوهای آرامی در جریان است. به نظر دوران تازهای در راه است. آنها از چیزی فاصله میگیرند که همه دورانهای گذشته را به هم پیوند میداد: کانونی بودن مردان چپ و راست نظام سیاسی.
آرزومندی، پرسشگری، اعتراض و بازیگری و تماشا، میدانهای متفاوتی برای نشاندن نظام سیاسی در کانون توجه عمومی بود.
اما در بگومگوهای تازه، مردم فرصتی برای بازتعریف حیات سیاسیشان میگشایند. سخن و نگاه دیگر متوجه بالا نیست. کلام بهتدریج از نسبتهای عمودی به نسبتهای افقی راه میگشاید. به جای بالا، نگاه متوجه روبهروست. جامعه به خود مینگرد.
میتوان نام این فصل تازه را "جامعه جستجوگر" نامید. جامعه خود را جستجو میکند. لاغر و سرخورده است. تنها در پرو بازیابی خود چاق میشودو منطق از دست رفته را باز خواهد یافت
@marzno همراه شوید
3.2K views20:24